lördag 12 mars 2011

"سرنگون کردن حکومت بقدرت انقلاب مردم" و یا "مرمتکاری حکومت و نهایتا حفظ نظام از طریق استفاده ابزاری از مردم"

گ هدف من از چاپ اين بحث در اينجا اين است که ما مردم ايران نبايد در ميان راه براي سرنگوني و تلاشي کامل حکومت اسلامي و برقراري حکومتي سکولار و انساني و آزاديخواه متوقف شويم و از هم اکنون موانع را مورد بررسي قرار داده و به رهبران و فعالين آزاديخواه و برابري طلب جنبش آگاهي مهم و هشدارهاي لازم را داده باشيم که به سرنوشت انقلابهاي ناتمام در مصر و تونس و ٥٧ ايران دچار و گرفتار نشويم از هماکنون موانع را بشناسيم که راه پيشروي جنش آسانتر خواهد شد.

گفتگوى جوانى از تهران با صداي آمريکا به بحثهايي در رابطه با جنبش آزاديخواهيي مردم ايران زد ,در اينجا از ديدگاه حميدتقواي

و نظرات ايشان در بسط و تعميق جنبش انقلابي مردم ايران تا سرنگوني کامل حکومت اسلامي آگاه ميشويم .جوانی با نام حسين چنين ميگويد " شعار هر ایرانی یک رهبر را میدهند در حالی که شعار مردم توی خیابان را اصلا نمیشنوند. اصولا حضور مردم در خیابان را کنترل شده میخواهند شعارهایشان را هم کنترل شده میخواهند و متاسفانه دیدشان به مردم ابزاری است. یعنی مردم را ابزاری میبینند برای اینکه فشاری بیاورند به حکومت که "اصلاحاتی" به پیش ببرند. اصلاحاتی که مد نظر خودشان است. ببینید مردم در خیابان - من در خیلی از تظاهراتها حضور داشتم- حتی از امثال من که در واقع منتقد جریان اصلاحات هستم خیلی تندتر هستند. کسانی که در خط مقدم درگیریها حضور دارند و میروند بازداشت شده را از دست مامور در میآورند انها کسانی اند که اصلا نمیتوانند بپذیرند- نه تنها اینها بلکه آدمهائی که خیلی معتدل تر هستند- نمیتوانند بپذیرند که میرحسین موسوی دستگیر شده مهدی کروبی دستگیر شده ولی شما ندانید اینها کی هستند و چی میخواهند. این خیلی ناراحت کننده است که شما بروید توی خیابان کتک بخورید، باتوم بخورید، گاز اشک آور بزنند، رکیک ترین الفاظ را به شما و خانواده تان بگویند، اما کس دیگری بیاید یکدفعه شعارهای شما را تحریف بکند. بیاید از طرف شما از جانب حزبش بیانیه بدهد بگوید جنبش سبز اینطوری فکر میکند. بیانه ای که قبل از راهپیمائی 25 بهمن منتشر شد. خب این خیلی مردم را عصبی میکند. اینکه اینطور هزینه بدهی و بیایند از طرفت بیانیه بدهند. بیانه ای که اصلا به آن اعتقاد نداری. اگر یک حزبی بیاید و نظر خودش را بگوید هیچ اشکالی ندارد. بیایند بگویند به ولایت فقیه معتقدند. نظر خودشان را گفته اند. اما اینکه بگویند جنبش سبز اینطور فکر میکند. نخیر. من شخصا معتقدم و خیلی از دوستان من معتقدیم احزاب اصلاح طلب در واقع اقلیت محض هستند درجنبش سبز. من از این جهت دارم میگویم آقای مهاجرانی یکی دو روز گذشته صحبتهائی کرده اند. ما اصلا این صحبتها را قبول نداریم. بهیچ عنوان! "

حميد تقوايي در بخشي از نوشته اش چنين مينويسد :

خیلی ها خود را سبز میدانند و خواهان سرنگونی حکومت هستند (سبز سرنگونی طلب) خود را سبز مینامند و ضد اصل ولایت

فقیه و خواهان جدائی مذهب از دولت هستند (سبز سکولار) و حساب خود و جنبش سبز را کاملا از سبز موسوی- کروبی، سبز "حزب مشارکت" و "شورای سبز امید" و غیره جدا میدانند. این چرخش به سرنگونی طلبی و سکولاریسم خود گام مثبتی به پیش است. چرا که در مقابل این خط هنوز هم عده ای- که البته هر روز کمتر میشوند- چنین فکر میکنند که اختلاف بر سر راهکارها و شیوه ها و تاکتیکها است. تصور میکنند مثلا تفاوت در شعارها ( مرگ بر دیکتاتور در برابر الله و اکبر و آزادی زندانی سیاسی در برابر لغو حصر خانگی و یا مرگ بر حکومت ضد زن در برابر سکوت!) و روزهای اعتراض (روز جهانی زن در برابر روز تولد موسوی!) و شیوه ها ( تعرض در برابر مسالمت) از اختلاف نظر بر سر تاکتیکها و راهکارهای مبارزه ناشی میشود و سعی میکنند یکدیگر را قانع کنند که مثلا شعار دادن از سکوت کردن بهتر است و یا کتک خوردن از اوباش از کتک زدن اوباش بدتر است در ادامه شما را به خواندن نوشته کامل حميد تقوايي دعوت ميکنم ت!


حمید تقوایی: سرنگونی طلبی و ریزش "جنبش سبز"

فرستادن به ایمیلچاپ

hamid-taqvai1

انترناسیونال 391

" شعار هر ایرانی یک رهبر را میدهند در حالی که شعار مردم توی خیابان را اصلا نمیشنوند. اصولا حضور مردم در خیابان را کنترل شده میخواهند شعارهایشان را هم کنترل شده میخواهند و متاسفانه دیدشان به مردم ابزاری است. یعنی مردم را ابزاری میبینند برای اینکه فشاری بیاورند به حکومت که "اصلاحاتی" به پیش ببرند. اصلاحاتی که مد نظر خودشان است. ببینید مردم در خیابان - من در خیلی از تظاهراتها حضور داشتم- حتی از امثال من که در واقع منتقد جریان اصلاحات هستم خیلی تندتر هستند. کسانی که در خط مقدم درگیریها حضور دارند و میروند بازداشت شده را از دست مامور در میآورند انها کسانی اند که اصلا نمیتوانند بپذیرند- نه تنها اینها بلکه آدمهائی که خیلی معتدل تر هستند- نمیتوانند بپذیرند که میرحسین موسوی دستگیر شده مهدی کروبی دستگیر شده ولی شما ندانید اینها کی هستند و چی میخواهند. این خیلی ناراحت کننده است که شما بروید توی خیابان کتک بخورید، باتوم بخورید، گاز اشک آور بزنند، رکیک ترین الفاظ را به شما و خانواده تان بگویند، اما کس دیگری بیاید یکدفعه شعارهای شما را تحریف بکند. بیاید از طرف شما از جانب حزبش بیانیه بدهد بگوید جنبش سبز اینطوری فکر میکند. بیانه ای که قبل از راهپیمائی 25 بهمن منتشر شد. خب این خیلی مردم را عصبی میکند. اینکه اینطور هزینه بدهی و بیایند از طرفت بیانیه بدهند. بیانه ای که اصلا به آن اعتقاد نداری. اگر یک حزبی بیاید و نظر خودش را بگوید هیچ اشکالی ندارد. بیایند بگویند به ولایت فقیه معتقدند. نظر خودشان را گفته اند. اما اینکه بگویند جنبش سبز اینطور فکر میکند. نخیر. من شخصا معتقدم و خیلی از دوستان من معتقدیم احزاب اصلاح طلب در واقع اقلیت محض هستند درجنبش سبز. من از این جهت دارم میگویم آقای مهاجرانی یکی دو روز گذشته صحبتهائی کرده اند. ما اصلا این صحبتها را قبول نداریم. بهیچ عنوان! "

جوانی با نام حسین از ایران در مصاحبه با صدای آمریکا

این نوع نقد و تعرض به خط اصلاحات، بخصوص در دور جدید بر آمد خیزش انقلابی بعد از 25 بهمن، در میان مردم و جوانان و فعالین جنبش انقلابی روز بروز وسیعتر میشود و در فضای بحثها و همنظریها و رهنموددهی ها در شبکه های چند ده هزارنفره اینترنتی انعکاس بیشتری پیدا میکند. معمولا بحث بر سر جنبش سبز و تعریف این جنبش قطبی میشود. خیلی ها خود را سبز میدانند و خواهان سرنگونی حکومت هستند (سبز سرنگونی طلب) خود را سبز مینامند و ضد اصل ولایت فقیه و خواهان جدائی مذهب از دولت هستند (سبز سکولار) و حساب خود و جنبش سبز را کاملا از سبز موسوی- کروبی، سبز "حزب مشارکت" و "شورای سبز امید" و غیره جدا میدانند. این چرخش به سرنگونی طلبی و سکولاریسم خود گام مثبتی به پیش است. چرا که در مقابل این خط هنوز هم عده ای- که البته هر روز کمتر میشوند- چنین فکر میکنند که اختلاف بر سر راهکارها و شیوه ها و تاکتیکها است. تصور میکنند مثلا تفاوت در شعارها ( مرگ بر دیکتاتور در برابر الله و اکبر و آزادی زندانی سیاسی در برابر لغو حصر خانگی و یا مرگ بر حکومت ضد زن در برابر سکوت!) و روزهای اعتراض (روز جهانی زن در برابر روز تولد موسوی!) و شیوه ها ( تعرض در برابر مسالمت) از اختلاف نظر بر سر تاکتیکها و راهکارهای مبارزه ناشی میشود و سعی میکنند یکدیگر را قانع کنند که مثلا شعار دادن از سکوت کردن بهتر است و یا کتک خوردن از اوباش از کتک زدن اوباش بدتر است!

روشن است که در برابر این نوع توهمات تلاش برای تداعی کردن خود با سرنگونی طلبی و سکولاریسم خود یک گام بجلو است، اما مساله واقعی بر سر شکاف در جنبش سبز و مرزبندی بین سبز واقعی و غیر واقعی نیست. مساله بر سر دو آلترناتیو کاملا متضاد "سرنگون کردن حکومت بقدرت انقلاب مردم" و یا "مرمتکاری حکومت و نهایتا حفظ نظام از طریق استفاده ابزاری از مردم" است. این اختلاف اساسی از مدتها قبل از همان اولین دوره ریاست جمهوری خاتمی در فضای سیاسی ایران و در میان نیروهای اپوزیسیون وجود داشته است و "جنبش سبز" نام و اصطلاح بی پایه ای است که این تفاوت اساسی را کاملا مخدوش میکند. از همان اولین برآمدهای توده ای در خردادماه 88 درد و مساله مردم و انگیزه و نیروی محرکه جنبش انقلابی مردم تقلب در انتخابات و یا دستکاری و مرمتکاری حکومت و بازگشت به قانون اساسی و دوره خمینی و دعواهای درون رژیمی ای ازینقبیل نبود. مردم میخواستند از شر کل جمهوری اسلامی رها بشوند و میدانستند "موسوی بهانه است کل رژیم نشانه است". از همان دوره لقب سبز نام بیمسمائی برای جنبش انقلابی مردم بود. ما هیچگاه این نامگذاری را نپذیرفتیم و همه جا از جنبش توده ای مردم با اسم واقعی آن،انقلاب برای سرنگونی حکومت، نام بردیم.

در دوره جاری بر آمد جنبش انقلابی که با الهام از انقلابات مصر و تونس آغاز شده این بی ربطی لقب سبز به جنبش توده ای و انقلابی مردم بیش از پیش آشکار شده است. امروز دیگر بر همه روشن است که راه حل واقعی و عملی خلاصی از دیکتاتوریها انقلاب است. انقلابات واقعی بقدرت توده مردم و نه "انقلابات" مخملی و یا نارنجی و رژیم چنجی و مهندسی شده از بالا. انقلابات توده ای و "غافلگیر کننده" و در چند دهه اخیر بیسابقه ای که دیکتاتورها را فراری میدهد و تا در هم کوبیدن نظامهای دیکتاتوری از پا نمی نشیند. دوره انقلابهای عظیم آغاز شده و فاکتور قدرت انقلابی توده مردم در مرکز سیاست و مرکز توجه دولتها قرار گرفته است. گفتمان انقلاب و جنبشهای انقلابی توده مردمی که علیه رژیمهای حاکم بخیابانها ریخته اند - و در موردی مثل لیبی یک جنگ مسلحانه تمام عیار را علیه دار و دسته مزدورحاکم سازمان داه اند- و به هیچ نوع اصلاح و مرمتکاری در رژیمهای دیکتاتوری رضایت نمیدهند به صدر رسانه های جهان رانده شده و همه نیروها و دولتهای ارتجاعی در منطقه و در دنیا را حیرتزده و غافلگیر کرده است. در چنین فضائی موعظه "بازگشت به قانون اساسی با شعار الله و اکبر !" چیزی بیشتر از یک تلاش کاملا مضحک و ابلهانه نیست. تلاشی تماما ارتجاعی که همانطور که مدعیان رهبری جنبش سبز بارها اعلام کرده اند، برای جلوگیری از ساختار شکنی و برای حفظ نظام صورت میگیرد.

به این ترتیب باید گفت که آنچه امروز از جانب بسیاری از فعالین جنبش انقلابی دعوائی بر سر نمایندگی کردن جنبش سبز، و یا از طرف برخی دیگر اختلافی بر سر تاکتیکها و شیوه ها و راهکارها، تلقی و عنوان میشود در واقع یک اختلاف عمیق سیاسی برسر حفظ و یا بزیر کشیدن کل نظام جمهوری اسلامی است. موسوی و کروبی، مهاجرانی ها و سروشها و شیرین عبادیها و کل آن شخصیتها و نیروهای سیاسی که روزی خود را جنبش دوخرداد و امروز جنبش سبز مینامند، متعلق به جنبش حفظ رژیم اند و توده مردمی که به خیابانها میریزند نیروی انقلاب و متعلق به جنبش سرنگونی حکومت بقدرت انقلاب هستند. تفاوت اینجاست. اساس اختلاف نظرها و بحثها و انتقادهائی که در میان فعالین در بدنه "جنبش سبز" درگرفته نهایتا در اختلاف میان جنبش بزیر کشیدن رژیم و جنبش حفظ رژیم ریشه دارد. این از همان جنس اختلاف میان "غنوشی" ها با مردم انقلابی تونس و یا "ژنرال تنطاوی" ها با مردم مصر است. این اختلاف در ایران قبل از اینکه "سیدعلی" به سرنوشت مبارک و بن علی دچار شود حاد شده است و این هم از یکسونشانه بلوغ و رشد جنبش انقلابی در ایران است و هم از سوی دیگر میتواند نقطه ضعف و پاشنه آشیل آن باشد. نقطه قوت است به این دلیل که از هم امروز اجازه میدهد انقلاب و جنبش انقلابی برای سرنگونی حکومت تمام و کمال راه خود را از اصلاح طلبان جدا کند و نقطه ضعف است به این خاطر که توهم حفظ وحدت "جنبش سبز" و یا بهانه استفاده از اختلافات درون حکومتی میتواند راه شکست انقلاب را هموار کند. امروز دیگر موسوی حتی بهانه هم نیست. امروز نقطه شروع و منبع امید و الهام اعتراضات توده ای در ایران نه تقلب در انتخابات بلکه انقلابات مصر و تونس و لیبی است و قدرت این انقلابها است که قویتر از هر استدلال و منطقی اعلام میکند راه رهائی مردم از "اصلاح طلبان" حکومتی و غیر حکومتی کاملا جداست. باید با تمام قوا پرچم انقلاب و جنبش انقلابی برای سرنگونی رژیم را بلند کرد و دغدغه و دل نگرانی بر سر نام و معنی جنبش سبز را به همان اصحاب مرمت رژیم و کوشندگان احیای دوره خمینی سپرد.

جنبش سرنگونی طلبانه و انقلابی مردم اهداف و شعارها و سیاستهای روشن و شفاف خود را دارد. باید هر چه وسیع تر و قدرتمند تر این اهد اف و شعارها را بشناسد و بشناساند و بمیدان بیاید. مردم میخواهند مقامات و سران رژیم نه تنها بزیر کشیده بشوند بلکه بجرم سی سال جنایت علیه مردم به محاکمه کشیده شوند، مردم میخواهند به سلطه مذهب بر دولت و قوانین و شئونات اجتماعی و زندگی خصوص خود پایان بدهند، مردم خواهان لغو اعدام و شکنجه و قصاص هستند، میخواهند زن و مرد کاملا با هم برابر باشند و حجاب اجباری و آپارتاید جنسی لغو شود، میخواهند حق تشکل و تحزب و اعتراض و اعتصاب و آزادی عقیده و بیان داشته باشند، میخواهند این فاصله عمیق بین ثروتهای افسانه ای یک مشت مفتخور و فقر و بیکاری و محرومیتی که در جامعه بیداد میکند از بین برود و مردم از آزادی و برابری و رفاه برخواردار شوند. تحقق این خواستها بدون سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن نیست. بدست گرفتن این پرچم است که فعالین جنبش انقلابی در ایران را تعریف میکند، به آنها هویت میدهد و راهشان را از حافظین نظام جدا میکند. به هرکه صادقانه نگران وحدت و قدرت جنبش انقلابی است باید یاد آوری کرد که اکثریت عظیم مردم ایران، جوانان و زنان و کارگران و همه مردم شریفی که از فقر و اختناق و بیحقوقی به تنگ آمده اند از جمهوری اسلامی متنفرند و عزم جزم کرده اند که آنرا بزیر بکشند. و این منشا قدرت و وحدت و حقانیت انقلاب و فعالین جنبش انقلابی در برابر تمام تلاشهائی است که تحت نام سبز و یا هر نام دیگری برای حفظ نظام جمهوری اسلامی صورت میگیرد.*

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar