fredag 30 april 2010

قطعنامه مشترک ده تشکل کارگري ايران که در مراسمهاي فردا روز جهانى کارگر در ايران و سراسر جهان خوانده ميشود

ما ضمن اعتراض به وضعيت موجود که از روز جهاني کارگر سال گذشته به اين سو کارگران و عموم توده هاي مردم ايران را بيش از پيش در معرض سرکوب و تحميل بي حقوقي قرار داده است بر تحقق مطالبات زير پاي مي فشاريم و خواهان تحقق فوري و بي قيد شرط همه آنها هستيم:



1- برپايي تشكل هاي مستقل از دولت و کارفرما، اعتصاب، اعتراض، راهپيمائي، تجمع و آزادي بيان حق مسلم ما است و اين خواسته ها بايد بدون قيد و شرط به عنوان حقوق خدشه ناپذير اجتماعي كارگران و عموم مردم ايران به رسميت شناخته شوند



2- ما طرح قطع يارانه ها (هدفمند کردن يارانه ها ) و حداقل دستمزد 303 هزار توماني را تحميل مرگ تدريجي بر ميليونها خانواده کارگري ميدانيم و خواهان توقف فوري طرح قطع يارانه ها و افزايش حداقل دستمزدها به يک ميليون تومان هستيم



3- دستمزدهاي معوقه كارگران بايد فورا" و بي هيچ عذر و بهانه اي پرداخت شود و عدم پرداخت آن بايستي به مثابه يك جرم قابل تعقيب قضائي تلقي گردد و خسارت ناشي از آن به كارگران پرداخت شود



4- اخراج و بيكار سازي كارگران به هر بهانه اي بايد متوقف گردد و تمامي كساني كه بيكار شده و يا به سن اشتغال رسيده اند و آماده به كار هستند بايد تا زمان اشتغال به كار از بيمه بيكاري متناسب با يك زندگي انساني برخوردار شوند



5- ما خواهان محو قراردادهاي موقت و سفيد امضاء، تامين امنيت شغلي كارگران و تمامي مزد بگيران ، رعايت بالاترين استاندارد هاي بهداشت و ايمني کار و بر چيده شدن تمامي نهادهاي دست ساز دولتي از محيطهاي کار هستيم



6- ما خواهان لغو مجازات اعدام و آزادي فوري و بي قيد و شرط ابراهيم مددي ، منصور اسالو ، علي نجاتي و کليه فعالين کارگري و ديگر جنبش هاي اجتماعي و اعتراضي از زندان و توقف پيگرد هاي قضايي عليه آنان هستيم.



7- ما ضمن محكوم كردن هر گونه تعرض به اعتراضات کارگري و اعتراضات مردمي، اعتراض به هر گونه بي حقوقي و ابراز عقيده را حق مسلم و خدشه نا پذير کارگران و عموم مردم مي دانيم



8- ما خواهان لغو کليه قوانين تبعيض آميز نسبت به زنان و تضمين برابري کامل و بي قيد و شرط حقوق زنان و مردان در تمامي عرصه هاي زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و خانوادگي هستيم



9- ما خواهان برخورداري تمامي بازنشستگان از يك زندگي مرفه و بدون دغدغه اقتصادي و رفع هرگونه تبعيض در پرداخت مستمري بازنشستگان و بهره مندي آنان از تامين اجتماعي و خدمات درماني هستيم



10- کار کودکان بايد محو گردد و تمامي کودکان بايد جداي از موقعيت اقتصادي و اجتماعي والدين، نوع جنسيت و وابستگي هاي ملي و ن‍‍ژادي و مذهبي از امكانات آموزشي، رفاهي و بهداشتي يكسان و رايگاني برخوردار شوند



11- ما بدينوسيله پشتيباني خود را از تمامي جنبش هاي اجتماعي آزادي خواهانه اعلام مي داريم و دستگيري، محاكمه و به زندان افكندن فعالين اين جنبش ها را قويا" محكوم مي كنيم



12- ما ضمن اعلام حمايت قاطعانه از مطالبات معلمان، پرستاران و ساير اقشار زحمتكش جامعه ، خود را متحد آنها مي دانيم و خواهان تحقق فوري مطالبات آنان هستيم



13- ما بخشي از كارگران جهان هستيم و اخراج و تحميل هر گونه تبعيض بر كارگران مهاجر افغاني و ساير مليت ها را به هر بهانه اي محكوم مي كنيم



14- ما ضمن قدرداني از تمامي حمايت هاي بين المللي از مبارزات كارگران در ايران و حمايت قاطعانه از اعتراضات و خواسته هاي كارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان مي دانيم و بيش از هر زمان ديگري بر همبستگي بين المللي كارگران براي رهايي از مشقات نظام سرمايه داري تاكيد مي كنيم



15- اول ماه مه بايد تعطيل رسمي اعلام گردد و در تقويم رسمي كشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعيت و محدوديت برگزاري مراسم اين روز ملغي گردد



زنده باد اول ماه مه

زنده باد همبستگي بين المللي كارگران

1 مه 2010

11ارديبهشت1389



سنديکاي کارگران شرکت واحد اتوبوسراني تهران و حومه

سنديکاي کارگران شرکت نيشکر هفت تپه

اتحاديه آزاد کارگران ايران

هيئت بازگشائي سنديکاي فلز کار و مکانيک

هيئت بازگشايي سنديکاي کارگران نقاش

انجمن صنفي کارگران برق و فلز کار کرمانشاه

کميته پيگيري ايجاد تشکلهاي آزاد کارگري

کميته هماهنگي براي کمک به ايجاد تشکلهاي کارگري

انجمن دفاع از کارگران اخراجي و بيکار سقز

شوراي زنان


جنب و جوش بي سابقه اول مه در ايران .فردا شنبه مراسم . تجمع و راهپیمایی از ساعت ٤ عصر در تهران و سراسر ایران برگزار میشود

جنب و جوش بي سابقه اول مه در ايران

فردا اول ماه مه روز جهانی کارگر است. از هم اكنون ميتوان مشاهده كرد جنب و جوش گسترده و نسبتا بي سابقه اي در جريان است. همه جا، در همه مراکز کارگری و در دانشگاهها و در میان بخش های مختلف مردم و در همه شهرها سخن از برپایی مراسم اول مه است. قرار مدارها گذاشته شده است. میگویند جلوی وزارت کار و ادارات کار و میادین اصلی شهر جمع میشوند. همه شواهد به روشنی نشان میدهد که اول مه امسال روزی در تداوم روزهای انقلاب است. بطور واقعی این صف آزادیخواهی و صف انقلاب است که چنین حول خواستهای انسانی متحد میشود و جلو میرود. تلاش های بسیاری در پشت همه اینها اتفاقات وجود دارد. تلاش صفی آگاه از رهبران کارگری، فعالین چپ و رادیکال در عرصه های مختلف جامعه که دارند انقلابشان را سازمان میدهند. و با حجم فشرده ای از کار و تلاش به تدارک اول مه رفته اند. درود به همه این عزیزان و همه دست اندرکاران این روز تاریخی بزرگ را به گرمی میفشارم. اینها همه لحظات مهمی از انقلاب ماست که به جلو گام برمیداریم. بویژه همه این اتفاقات در حالی صورت میگیرد که جمهوری اسلامی، چماق سرکوبش را بالا گرفته است. با طرح حجاب و عفاف به خیابانها آمده و میگوید اگر این طرح به آرامی جلو نرود ناگزیر به زور متوسل میشود. صدور احکام اعدامش را سرعت داده است. احضار ها شدت گرفته است. در همین هفته جعفر عظیم زاده از رهبران سرشناس کارگری را که در اول مه سال گذشته نیز دستگیر و زندان شد، را احضار کردند. تعدادی از معلمان از جمله باغانی و بهشتی از معلمان تهران و علی نجفی و محمد خانی و سعید جهان از معلمان همدان را دستگیر کردند. منصور اسانلو و ابراهیم مددی و علی نجاتی و فرزاد کمانگر و علیرضا قنبری همچنان در زندانند. جنگی آشکار در جریان است. در برابر مردم ایستاده اند. کارگران ایستاده اند. عظمت این روز و تحرک گسترده ای که در تدارک آن بوجود آمده، حتی جریانات راست را به تکاپو انداخته است که حرفی بزنند. فراخوان بدهند. علیرغم اینکه از خیابان میترسند، علیرغم اینکه از بیرون آمدن میلیونی مردم میترسند، ناگزیر در برابر این روز سرخم کرده اند. اطاق فکرهای انقلاب نیز خاموش شده است. چون اول مه است. چون روزی است که نوید خلاصی از کل این بربریت را میدهد.

در یک کلام روزهای فشرده ای از تدارک اول مه را پشت سرگذاشته ایم. نگاهی به همه این تحرکات، نگاهی به قطعنامه های اول مه و بیانیه های کارگران و نبز بیانیه های دانشجویان، معلمان و غیره همگی نشانگر تعین یافتگی وعمق انقلاب ما است. یک نقطه قوت بزرگ اول مه امسال نیز فراخوان مشترک ده تشکل کارگری به برگزاری اول مه است. البته در میان این تشکلها اسم شورای زنان را می بینیم که خود به این حرکت متحد کارگران ویژگی میدهد. این قطعنامه از سوی جمعی از کارگران ایران خودرو مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفت. جدا از این قطعنامه ما شاهد قطعنامه شورای موقت کارگران پتروشیمی ماهشهر، قطعنامه کارگران عسلویه و کارگران پروژه ای نفت و گاز هستیم. همینطور دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب طی قطعنامه ای ضمن حمایت از خواستها و فراخوان ده تشکل کارگری بر خواستهای مشخص دانشجویان تاکید گذاشته اند. از سوی دیگر جمعی از معلمان آزادیخواه با اعلام تشکل خود "کانون معلمان آزادیخواه" به استقبال اول مه و روز جهانی معلم رفتند و در بیانیه خود اعلام داشتند که از فراخوان ده تشکل کارگری به مناسبت اول مه استقبال میکنند و ضمن تاکید بر خواستهای آنان بر یکسری خواستهای مبرم و فوری معلمان تاکید گذاشتند.

حلقه ای مشترک همه این بیانیه ها و قطعنامه ها را به هم پیوند میدهد. آنهم خواستهای فوری جنبش انقلابی مردم است. همه قطعنامه و بیانیه ها بر یک زندگی انسانی و بدور از فقر و گرسنگی و نابرابری تاکید گذاشته اند. از حداقل دستمزد در گام اول یک میلیون تومان صحبت کرده اند. از حقوق کودک و حق برخورداری از یک زندگی انسانی حرف زده اند. حمایت خود را از کارگران افغان و متوقف شدن فشار و تهدید بر روی این کارگران اعلام کرده اند. همه اینها برابری زن و مرد و لغو قوانین ضد زن تاکید کرده اند. همه اینها خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری زندانیان سیاسی شده اند. و همه اینها بر آزادی بدون قید و شرط سیاسی و آزادی حق تشکل و اعتصاب و تجمع تاکید کرده اند. خواهان برخورداری همه شهروندان جامعه از یک زندگی انسانی و برابر شده اند. همه این قطعنامه های بر شرکت گسترده و قدرتمند در روز اول مه روز اعتراض علیه مصايب سرمایه داری تاکید گذاشته اند. قطعنامه هایي که پرچم مبارزات همین امروز کل جامعه است. اول مه خیابانها مال ماست، زنده باد اول ماه مه.*

شنبه یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر، در تهران و همه شهرها وسیعا به خیابان بیایید!

فرستادن  به ایمیل چاپ

1may-bزنان و مردان آزاده!

با نزدیک شدن اول ماه مه روز جهانی کارگر جنب و جوش وسیعی محیط های کارگری و سراسر جامعه ایران را فرا گرفته است. روز کارگر هیچگاه چنین مورد توجه جوانان و توده های وسیع مردم و حائز اهمیت سیاسی نبوده، و هیچگاه چون امروز برپایی یک اول مه قدرتمند، آزادیخواهانه و برابری طلبانه بر علیه جمهوری اسلامی ضروری نبوده است.

شما کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان، دانش آموزان و همه زنان و مردان آزاده را فرامیخوانیم که در این روز، روز اتحاد جهانی صف انسانیت علیه بربریت، در سراسر کشور به میدان آیید. عصر روز شنبه یازده اردیبهشت در تهران مقابل وزارت کار و در شهرهای مختلف در برابر ادارات کار و استانداریها و یا مراکز دیگری که کارگران اعلام کرده اند، به اجتماعات روز کارگر بپیوندید. با پرچم خواسته های بحق و عادلانه ای که کارگران در قطعنامه خود طرح کرده اند، خیابانها را به تسخیر خود در آورید و انقلاب علیه جمهوری اسلامی را به پیش رانید. حضور وسیع و گسترده شما تمام تلاش و ترفند های حکومت مفلوک اسلامی را خنثی خواهد کرد.

زنده باد اجتماعات هرچه وسیعتر اول ماه مه!

زنده باد انقلاب انسانی برای حکومت انسانی!

آزادی، برابری، حکومت کارگری!

سرنگون باد جمهوری اسلامی!

زنده باد جمهوری سوسیالیستی!

حزب کمونیست کارگری ایران

7 اردیبهشت 1389، 27 آوریل 2010

سندیکاهای آلمان امسال با شعار "شأن و حرمت تو، معیار ماست" روز اول ماه مه را برگزار می‌کنند.

اول ماه در سایه بحران اقتصادی

سندیکاهای آلمان امسال با شعار "شأن و حرمت تو، معیار ماست" روز اول ماه مه را برگزار می‌کنند. حفظ محل‌های کار و تعیین حداقل دستمزد، محور مبازره سندیکاهاست.روندهای اقتصادی سال‌های اخیر از قدرت سندیکاها به شدت کاسته است.

روز جهانی کارگر امسال ۱۲۰ ساله می‌شود. در ۱۴ ژوئیه ۱۸۸۹ کنگره جهانی کارگران در پاریس تصویب کرد که کارگران در روزی معین به خیابان‌ها بیایند و خواهان کاهش ساعات کار به ۸ ساعت کار در روز شوند. اولین تظاهرات برای چنین خواستی چند ماه قبل‌تر، یعنی در اول ماه مه ۱۹۸۹ در آمریکا برگزار شده بود. کنگره پاریس هم همین روز سال را روز تظاهرات کارگران اعلام کرد. از آن پس اول ماه مه به روز کارگر معروف شد.


طرفه این که رژیم‌های تمامیت‌خواه و فاشیستی نیز سعی کرده‌اند که برگزاری اول ماه مه را در خدمت تبلیغ برای خود بگیرند. در دوران رژیم فاشیستی هیتلر، در حالی که رهبران واقعی کارگران و سندیکاهای کارگری در زندان‌ها اسیر بودند یا در خفا به سر می‌بردند، حکومت از برگزاری توام با سروصدای جشن اول ماه مه و از به خیابان آوردن تبلیغاتی کارگران فروگذار نمی‌کرد. در کشورهای کمونیستی سابق نیز که اتحادیه‌ها و سندیکاهای مستقل کارگری وجود نداشتند، اول ماه مناسبتی بود برای عرض‌اندام و راهپیمایی‌های نمایشی و به میدان آوردن تازه‌ترین سلاح‌های موجود در زرادخانه‌های این حکومت‌ها.


کارکردها در شرایط بحران


اتحادیه سندیکاهای کارکنان آلمان امسال با شعار، " شآن و حرمت تو، معیار ماست" و "ما به پیش می‌رویم" به استقبال برگزاری اول ماه مه رفته است. قرار است در تظاهرات و راهپیمایی‌های Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: آرم اتحادیه‌ی سنیکاهای کارکنان آلماناین روز چگونگی غلبه بر بحران اقتصادی در کانون توجه و بحث و سخنرانی‌ها باشد. فراخوان اتحادیه‌ ضمن تآکید بر این که "بحران هنوز به پایان نرسیده است"، به نقش چشمگیر شوراهای کارخانه‌ها و کارگاه‌ها در ممانعت از افزایش بیکاری اشاره می‌کند. در این فراخوان آمده است که «اتحادیه‌های کارگری آلمان برای جلوگیری از بیکاری‌های ناشی از بحران اقتصادی تلاش کردند که با پاره‌وقت‌کردن کار کارگران، تغییر و انعظاف در قراردادهای مربوط به تعرفه‌های حقوقی کارگران و کمک به تدوین برنامه برای به رونق‌انداختن دوباره تولید، نقش سازنده‌ای ایفا کنند.»

اتحادیه سندیکاهای آلمان رسالت کنونی خود را حفظ موقعیت‌های شغلی و برقراری ثبات و تداوم در کار کارگاه‌ها و کارخانه‌ها می‌داند.


از نظر اتحادیه‌ی سندیکاهای کارکنان آلمان ایجادکنندگان بحران مالی کنونی باید هزینه‌های این بحران را به عهده‌بگیرند و به انجام اقدامات و تدابیری در راستای ایجاد اشتغال، تامین اجتماعی و آموزش مقید شوند.


قدرتی که دیگر موجود نیست


مشکل اما اینجاست که اتحادیه یادشده باید پیوسته با شمار کمتری از اعضا برای خواست‌های یادشده مبارزه کند. به عبارت دیگر، اتحادیه‌های کارگری نیز در این سال‌ها به مشکلی همچون کلیساها و انجمن‌های ورزشی دچار شده‌اند: خروج اعضا و بی‌علاقگی یا کم‌علاقگی نسل‌های جدیدتر به عضویت در این نهادها. حضور کم‌رنگ‌تر زنان نسبت به مردان در اتحادیه‌های کارگری نیز مزید بر علت است. سال ۱۹۹۰، زمانی که آلمان شرقی برچیده شد و اعضای سندیکاهای آن به اتحادیه سندیکای آلمان واحد پیوستند، این اتحادیه مجموعاَ دارای ۱۱ میلیون عضو شد. ۱۰ سال بعد این رقم به ۸ / ۷ میلیون نفر کاهش یافت و در حال حاضر به ۳ / ۶ میلیون نفر رسیده است.


در این حال بحران اقتصادی کنونی نیز نه تنها به رونق کار اتحادیه‌های کارکنان و افزایش اعضای آن منجر نشده، بلکه روندی معکوس را دامن زده است، به این صورت که کاهش درآمد اعضای شاغل و ادامه خروج شمار دیگری از اعضا، این اتحادیه را بیش از پیش با مشکلات مالی مواجه کرده است. برای مثال در سال جاری یکی از سندیکاهای بزرگ عضو اتحادیه، یعنی سندیکای فلزکاران آلمان با ۳ / ۲ میلیون عضو، با کاهش ۲۰ میلیون یورویی درآمدهای خود مواجه است. به گفته‌ی برتولد هوبر، رئیس سندیکای یادشده، مشکل این است که این سندیکا نتوانسته است در میان کارکنان رشته‌های جدید و پررونق، مانند صنایع تولید دستگاه‌های مربوط به انرژی‌های تجدیدپذیر نفوذ و پایگاه چندانی پیدا کند.

این در حالی است که شماری از شرکت‌‌های بزرگ آلمان، به ویژه در عرصه‌ی خدمات نیز به سختی با شکل‌گیری انجمن‌ها و شوراهای کارگاه و کارخانه در درون خود مقابله می‌کنند. برای مثال دو فروشگاه معظم زنجیره‌ای آلمان، یعنی آلدی و لیدل که در سطح اروپا نیز شعبه دارند تقریباَ عاری از وجود انجمن‌های صنفی و شورایی در درون خود هستند و به کارکنانی که عضو سندیکاها باشند چندان روی خوش نشان نمی‌دهند.


سندیکایی که با جهانی‌شدن نمی‌خواند


این نیز هست که جهانی‌شدن و کم‌رنگ‌شدن مرزهای ملی بیش از پیش سندیکاها را که در مرز و محدوده‌های ملی قدرت مانور داشتند با مشکل اقتدار و کارآیی مواجه کرده است. ارزیابی رهبران سندیکایی آلمان این است که بر خلاف سرمایه که در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی هماهنگ‌تر و منسجم‌تر عمل می‌کند، سندیکاهای صنفی همچنان نهادهایی ملی مانده‌اند و ایجاد پیوند میان آنها در سطوح بین‌المللی و ملی بیشتر جنبه نمادین دارد. این واقعیت که منافع و مصالح شاغلان کشورهای مختلف لزوماَ با هم همپوشانی Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: صحنه‌ای از تظاهرات به مناسبت اول ماه مه در سال‌های پیشندارد نیز اقدام مشترک سندیکاها در سطوح مختلف فراملی را با مشکل مواجه می‌کند.


برای مثال در حال حاضر آلمان با نزدیک به صد میلیارد یورو مازاد تجاری در مبادلات خود در حوزه یورو روبروست، در حالی که این رقم در مورد فرانسه و کشورهای جنوب اروپا صد میلیارد یورو کسری است. مقام‌های فرانسوی آلمان را متهم می‌کنند که با پایین‌نگهداشتن سطح دستمزدها توانسته است کالاهای خود را ارزانتر در بازارها عرضه کند و همزمان مانع افزایش قدرت خرید شهروندان خود شود، امری که به نوبه خود بر مصرف این شهروندان تأثیری منفی دارد و از واردات آلمان از کشورهای عضو یورو می‌کاهد.

سندیکاهای آلمان پایین‌بودن سطح دستمزد در آلمان در قیاس با شماری از کشورهای اروپایی را قابل دفاع نمی‌دانند، ولی معتقدند که بخشی از آن امتیازی است که به کارفرماها داده می‌شود تا موقعیت‌های شغلی را حفط کنند و بیکاری تا حد ممکن دامنگستر نشود. با این همه، تعیین و تثبیت حداقل دستمزد در رشته‌های مختلف اقتصاد آلمان هم اینک به یکی از عرصه‌های اصلی مبارزه سندیکاهای آلمان بدل شده است.


بحران اقتصادی، شانسی برای احیای اعتبار؟


تلاش اتحادیه سندیکای کارگران آلمان با ۸ سندیکای عضوش در این راستاست که از بحران اقتصادی کنونی به سود احیای وجهه و وزن خود سود ببرند. آنها امیدوارند که نگرانی کارکنان بخش‌های مختلف اقتصاد آلمان از آسیب‌ها و پیامدهای بحران، آنها را متوجه اهمیت کار سندیکاها و نقششان در دفاع از منافع شاغلان و کارکنان رشته‌های مختلف تولیدی و خدماتی بکند و گرایش به عضویت در این سندیکاها را احیا و تقویت کند. اتحادیه‌های کارگران آلمان با توجه به بحران اقتصادی کنونی عرصه‌ی اصلی مبارزه را بر ممانعت از بروز دامپینگ در گستره دستمزدها و نیز جلوگیری از اشتغال‌های خارج از مقرارت قانون کار و فاقد بیمه‌ها و حمایت‌های مالی و اجتماعی گذاشته است.

زمان نشان خواهد داد که این مبارزه و موفقیت احتمالی در آن تا چه حد به سود تقویت بنیان و موجودیت سندیکاها عمل خواهد کرد و تا چه حد قدرت و نفوذ کاهنده‌ی آنها احیا خواهد شد.


فرید وحیدی
تحریریه: بهمن مهرداد


DW-WORLD.DE چاپ

www.dw-world.de © Deutsche Welle.

onsdag 28 april 2010

برای رساتر کردن صدای انقلاب مردم ایران در صف جهانی کارگران فعالانه شرکت کنید! لیست راهپیمائی های اول مه در کشورهای مختلف: فرانکفورت، برلین، برمن، کلن،

برای رساتر کردن صدای انقلاب مردم ایران در صف جهانی کارگران فعالانه شرکت کنید! لیست راهپیمائی های اول مه در کشورهای مختلف: فرانکفورت، برلین، برمن، کلن، هامبورگ، ونکوور، تورنتو، نروژ، هلند، فنلاند، واشنگتن، گوتنبرگ، استکهلم، انگلیس، فرانسه

فرستادن  به ایمیل چاپ

1maj-aزنان و مردان آزاده ساکن خارج کشور!

اول مه روز جهانی کارگر فرا میرسد و کارگران و مردم در شهرهای مختلف ایران با شور و شوق در تدارک برپایی روزی هرچه قدرتمند تر و پر صلابت تر بر علیه جمهوری اسلامی اند. در سراسر جهان نیز اجتماعات اول مه برپا میگردد. این فرصتی است تا با شرکت وسیع خود هم انقلاب در ایران را تقویت کنید و هم از صف عتدالتخواهی و انسانیت کارگران حمایت کنید. این فرصتی است تا در این اجتماعات قطعنامه مصوب ده تشکل کارگری در ایران قرائت شود و حمایت جهانی از انقلاب مردم ایران گسترده تر گردد. شما را فرامیخوانیم تا با در دست داشتن پلاکادرها و عکس های مربوط به مبارزات قهرمانانه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، همراه با تشکیلات های حزب کمونیست کارگری در کشورهای مختلف در تظاهرات های اول مه که لیست برخی از آنها در زیر می آید شرکت کنید.

فرانکفورت:

دو برنامه، برنامه اول روز جمعه 30 آوریل شامل سخنرانی، نمایش فیلم درمورد وضعیت کارگران و مبارزاتشان همراه با موزیک زنده از ساعت 19.00 در محل

ÖKOHAUS Kasseler Str.1a. Westbahnhof-Frankfurt

تلفن تماس 81688732 0157

برنامه دوم روزشنبه 1 ماه مه شامل شرکت در راهپیمایی روزجهانی کارگر، برپایی میز اطلاع رسانی در محل مراسم مرکزی اول مه در شهر فرانکفورت

برلین:

شرکت در راهپیمایی اول مه از ساعت 9 صبح در محل Wittenbergplz جلوی ساختمان DGB

برگزاری میز اطلاع رسانی در خیابان ١٧ یونی

شرکت در راهپیمایی گروههای آنتی فاشیست از ساعت 6 عصر

تلفن تماس 24866317 0176

برمن:

شرکت درراهپیمایی اول مه از ساعت 10 صبح، برگزاری میز کتاب در محل تجمع مرکزی

تلفن تماس 2050584 0173

کلن:

شرکت در راهپیمایی اول مه و برگزاری میز کتاب از ساعت 10 صبح در محل

Heumarkt

تلفن تماس 3600963 0177

هامبورگ: شرکت در راهپیمایی اول مه از ساعت 10 صبح در راهپيمايي مرکزي کارگران در شهر هامبورگ

كانادا، ونکوور :

روز شنبه اول ماه مه به فراخوان "شورای کارگران ونکوور و حومه" تظاهراتی در این شهر صورت خواهد گرفت. در اين تظاهرات علاوه بر مسائل و خواسته های کارگران در کانادا و جهان، مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و وضعیت کارگران ایران از مسائل مورد توجه برگزار کنندگان این تظاهرات است.

راهپیمائی: ساعت ١٢ ظهر ­ پارك كلارك خيابان كامرشيال و خيابان ١٣

تظاهرات: ساعت ١ ­ پارك گرندويو خيابان كامرشيال و چارلز

تلفن اطلاعات 604.727.8986 :

تورنتو:

تشكيلات خارج كشور حزب در تورنتو به مناسبت اول مه دو برنامه تدارك ديده است:

۱۔ شرکت فعال در برنامه سازمان "هیچکس غیر قانونی نیست" به مناسبت اول مه و برپايي تظاهرات و راهپيمايي در اين روز. تلاش میکنیم حمايت مردم را از انقلاب مردم ایران و مبارزات كارگران در ايران جلب کنیم.

۲۔ به فراخوان واحدهای حزب کمونيست ايران، حزب کمونيست کارگري چپ عراق و حزب کمونيست کارگري ايران در شرق کانادا مراسمي به مناسبت اول مه برگزار ميشود.

سخنرانان:

رحمان نجات از حزب كمونيست ايران

عصام شكری: از حزب كمونيست كارگري چپ عراق

حميد تقوايي: از حزب كمونيست كارگري ايران

فريد پرتوي: عضو شوراي پشتيباني از مبارزات مردم ايران و فعالين جنبش كارگري

موزيك زنده

فريدون فرهي، آناهيتا كاظمي، با هنرنمايي افتخاري چكاوك

زمان: شنبه اول مه از ساعت ٧ تا ١٢ شب

مكان: 140 Commander Blvd

(Mc Cown Rd& Commander Blvdnorth of Sheppard)

تلفن هاي تماس:

0016474494120

0014168586974

0014164717138

اول ماه مه در اسلو، نروژ

واحد نروژ تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران از همه ايرانيان نروژ دعوت مى کند که براى هر چه رساتر کردن صداى انقلاب مردم ايران و براى جلب همبستگى و حمايت کارگران و مردم نروژ از جنبش انقلابى کارگران، زنان، جوانان و مردم ايران براى سرنگونى جمهورى اسلامى در تظاهرات اول ماه مه که از طرف اتحاديه هاى کارگرى برگزار ميشود، شركت كنند. در اين روز از ساعت دوازده ظهر ميز اطلاعاتي حزب كه اطلاعاتي از مبارزات مردم و كارگران ايران و عكسهايي از كارگران زنداني است، دایر میشود. همچنين پتي شني تهيه شده كه براي امضا در اختيار بازديد كنندگان از اين ميز گذاشته ميشود تا با امضاي آن همبستگي خود را با انقلاب مردم ايران اعلام كنند.

لازم به يادآوري است كه بعد از تماس هيات كميته همبستگي كارگري با اتحاديه ترانسپورت نروژ، رييس اين اتحاديه اعلام داشت كه يك تم سخنراني او در اول مه حمايت از انقلاب مردم ايران و مبارزات كارگران خواهد بود.

زمان: روز شنبه، اول ماه مه از ساعت ١١ صبح

مکان: Youngstorget Oslo

تماس براى اطلاعات بيشتر:

Saber Rahimi

rahimi37@yahoo.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسكریپت دارید

Tlf. 0047-98 69 40 01

اول مه در هلند

فعالين حزب كمونيست كارگري ايران در هلند از ساعت ٢ تا ٥/ ٦ بعد از ظهر در محل بورس پلين آمستردام جمع ميشوند. اين محل از سوي كارگران شهرداري هلند كه در اعتصاب بسر ميبرند تعيين شده است و فعالين حزب در حمايت از اعتصاب كارگران، اول مه را در آنجا خواهند بود. به درخواست كميته همبستگي كارگري حزب كمونيست كارگري ايران، يكي از اعضاي اين كميته از جمله سخنرانان اين مراسم خواهد بود. تم اين سخنراني فراخوان به همبستگي با انقلاب مردم ايران و مبارزات كارگران در ايران است.

فنلاند/ تامپره

مراسم مارش روز جهانی کارگر، شنبه اول ماه مه ساعت 11 و نیم با راهپیمایی در خیابانهای مرکزی شهر آغاز و سپس در ساعت 13:00 با سخنرانی در مرکز شهر تامپره ادامه خواهد داشت.

در این مراسم و به دعوت حزب کمونیست فنلاند، عبدل گلپریان از حزب کمونیست کارگری ایران یکی از سخنرانان این مراسم خواهد بود.

محل تجمع برای حرکت مارش اول مه

Sorin aukiolla klo 11, lähtee klo 11.30

محل سخنرانی مرکز شهر تامپره

Vanhan kirjastotalon klo 13.00

واشنگتن دي سي:

روز شنبه اول مه در ساعت ١٢ ظهر تظاهراتی در جلوی دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی واقع در خیابان ویسکانسین واشنگتن دی سی برگزار ميشود. تشكيلات حزب كمونيست كارگري ايران از همه دوستان تقاضا میکند براي هر چه باشکوه تر کردن این مراسم و افشاي جنایات جمهوری اسلامی در این برنامه حضور بهم رسانند.

سوئد:

گوتنبرگ

تشكيلات خارج كشور حزب كمونيست كارگري در گوتنبرگ از ساعت ٨ صبح تا ٣ بعد از ظهر چادري اطلاعاتي در مركز اين شهربرپا ميكند و سخنرانان حزب در آنجا به مناسبت اول مه و با تاكيد بر ضرورت همبستگي جهاني با انقلاب مردم ايران و اعتراضات كارگران سخنراني خواهند داشت و در مارش اول مه در اين شهر شرکت خواهند کرد.

مكان:Jarntorget

استکهلم:

به مناست اول مه از ساعت یازده صبح در مرکز شهر در محل kungstredgorden میز کتاب و میزهای اطلاعات حزب گذاشته میشود. ساعت ١٢ از محل medborgarpelatsen به همراه احزاب چپ در سوئد و انسانهاي آزاديخواه همراه با مارش اول مه راهپيمايي شروع ميشود.

انگلیس:

درانگلیس روز شنبه 1 مه ساعت 10 صبح در میدان Clerkenwell Green تجمع میکنیم و در ساعت 12 همراه با مارش اول مه تا میدان ترافالگار حرکت میکنیم. در محل ترافالگار میز اطلاعاتی حزب را خواهیم داشت و سخنرانان حزب سخنرانی میکنند. ایی شروع میشه.

فرانسه، لیون:

در شهر لیون فرانسه ساعت 10 و نیم روز اول مه در پلاس ژان ژورس

فعالین حزب در این شهر در این راهپیمائی شرکت میکنند و اطلاعیه ها و فراخوانهای حزب را در میان جمعیت توزیع میکنند.

زنده باد اول مه روز جهانی کارگران

زنده باد همبستگی با انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران

تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران

27 آوریل 2010

tisdag 27 april 2010

ریچارد داوکینز: نامحتملی وجود خدا

فرستادن  به ایمیل چاپ

Richard_dawkinz

ترجمهٔ امیر غلامی

مردم بسیاری از کارهایشان را به نام خدا انجام می دهند. ایرلندی ها به نام خدا همدیگر را منفجر می کنند. عرب ها به نام الله خودشان را منفجر می کنند. امام ها و آیت الله ها به نامش زنان را سرکوب می کنند. پاپ ها و کشیش های عزب به نام او زندگی جنسی مردم را به هم می ریزند. شُهِت های یهودی گلوی حیوانات را به نامش می برند. دستاوردهای تاریخی دین - جنگ های خونین صلیبی، شکنجه های تفتیش عقاید، قتل عام های فاتحان، میسیونری های نابودگر فرهنگ، مقاومت های در برابر حقایق جدید علمی تا آخرین لحظه ی ممکن - از این هم چشمگیرتر اند. و همه ی اینها بر چه مبنایی بوده؟ به باور من هرچه بیشتر آشکار می شود که پاسخ این است: هیچ، مطلقاً هیچ. هیچ دلیلی بر این اعتقاد نیست که هر نوع خدایی وجود داشته باشد و دلایل خیلی خوبی هست که معتقدم باشیم خدایی در کار نیست و هرگز نبوده است. اعتقاد به وجود خدا وقت ها و عمرهای بی شماری را تلف کرده است. اگر خدا چنین پیامدهای مصیبت باری نداشت، می توانست لطیفه ای در ابعاد کیهانی باشد.

چرا مردم به خدا اعتقاد دارند؟ پاسخ بسیاری از مردم، هنوز روایتی از برهان باستانی نظم است. ما به زیبایی و ظرافت جهان اطراف مان می نگریم - انحنای آیرودینامیک بال پرستو، لطافت گل ها و پروانه هایی را که گل ها را بارور می کنند می بینیم، با میکروسکوپ دنیای آکنده از حیاتِ هر قطره آب دریاچه را ، و با تلسکوپ تاج درخت عظیم ماموت را نظاره می کنیم. در پیچیدگی الکترونیک و کمال اُپتیکی چشمان خودمان تأمل می کنیم. ظرافتی که بینایی مان را میسر می کند. اگر اصلاً قدرت تخیلی داشته باشیم، این چیزها در ما احساس تکریم و احترام برمی انگیزند. به علاوه نمی توانیم شباهت آشکار میان اندامه های زنده و طرح های دقیق مهندسی بشر را نادیده بگیریم. برهان نظم را اغلب با تشبیه خدا به ساعت ساز مطرح می کنند. تشبیهی که کشیش قرن هجدهمی ویلیام پالی به کار برد. حتی اگر شما ندانید که ساعت چیست، طراحی چرخ دنده ها و فنرها و طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، شما را وا می دارد که نتیجه بگیرید که "این ساعت باید سازنده ای داشته باشد، کسی که آن را به منظوری خاص طراحی کرده است؛ سازنده ای که از سازوکار آن آگاه است، و کاربردی برای این طراحی داشته است." اگر این نتیجه گیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا کاملاً درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز هم بگوییم که طراح هوشمند و هدفمندی دارند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف، و آشکارا طراحی شده به مقصود خاص هم باید طراحی، ساعت سازی، داشته باشند - که همانا خداست.

استدلال پالی چنین بود، و این استدلالی است که تقریباً همه ی افراد هوشمند و حساس در مرحله ای از کودکی شان بدان رسیده اند. این استدلال در طول تاریخ کاملاً متقاعد کننده جلوه کرده است، و نتیجه ی آن را یک حقیقت مسلم انگاشته اند. اما امروزه، به یاری یکی از خیره کننده ترین انقلاب های فکری تاریخ، می دانیم که این نتیجه گیری نادرست، یا دست کم غیرضروری است. اکنون ما می دانیم که نظم و هدفمندی ظاهری جهان موجوات زنده حاصل فرآیندی سراسر متفاوت است. فرآیندی که بدون نیاز به وجود هرگونه طراح عمل می کند و پیامد قوانین کاملاً ساده ی فیزیک است. این فرآیند، تکامل بر پایه ی انتخاب طبیعی است، که توسط چارلز داروین، و به طور مجزا توسط آلفرد راسل والاس، کشف شد.

در همه ی چیزهایی که به نظر می رسد که باید طراحی داشته باشند چه وجه مشترکی هست؟ پاسخ، ضعیف بودن احتمال ایجاد تصادفی آنهاست. اگر یک تکّه سنگ را در ساحل دریا ببینیم که در اثر امواج به مرور زمان به شکل یک عدسی درآمده، نتیجه نمی گیریم که این سنگ باید توسط یک عدسی ساز طراحی شده باشد: قوانین فیزیکی می توانند به چنین نتیجه ای منجر شوند؛ وقوع چنین "پیش آمدی" نامحتمل نیست. اما اگر یک عدسی ترکیبی پیچیده را بیابیم که چنان به دقت تراش یافته که خطا و انحراف اپتیکی نداشته باشد، و پوشش ضددرخشندگی خورده باشد، و بر قاب اش مارک "Carl Zeiss" درج شده باشد، می دانیم که این عدسی نمی تواند شانسی ایجاد شده باشد. اگر همه ی اتم های تشکیل دهنده ی این عدسی را کنار هم بریزید و به هم بزنید، تحت قوانین فیزیکی طبیعت، به طور نظری ممکن است که از بخت خوش، این طور پیش آید که در نهایت به شکل لنز Carl Zeiss ، با همان مارک حکاکی شده، کنار هم قرار گیرند،. اما دیگر شیوه های قرار گرفتن اتم ها کنار هم، با احتمال وقوع مساوی، چنان فراوان اند که ما می توانیم بخت وقوع شکل مورد نظر را منتفی بدانیم. اینکه بخت یا شانس ایجاد چیزی به طور نظری صفر نیست را نمی توان به عنوان تبیین ایجاد یک شیء محسوب کرد.

اما این استدلال دوری نیست. بدان خاطر ممکن است دوری به نظر برسد که می توان گفت هر آرایش خاصی از اتم ها که رخ داده باشد، بسیار نامحتمل است. هنگامی که در زمین چمن گلف، توپی بر روی ساقه ی علف خاصی فرود می آید، ابلهانه است که فریاد کنیم: "از میان میلیاردها ساقه ی علف که توپ می توانست برآنها فرود بیاید، توپ بر روی این یکی افتاده است. چه قدر عجیب، چقدر معجزه آسا و نامحتمل!" البته اشتباه استدلال در اینجاست که توپ بالآخره باید جایی فرود آید. ما تنها هنگامی می توانیم از نامحتملی رخداد فعلی فریاد واعجبا سردهیم که از پیش این ساقه ی علف معین را نشان کرده باشیم. برای مثال، اگر کسی با چشمان بسته دور مقرّ توپ بچرخد، کتره ای توپ را بزند، و توپ درست توی سوراخ بیافتد، این واقعاً شگفت انگیز خواهد بود. زیرا هدف از پیش تعیین شده است.

از تریلیون ها طریق کنارهم قرار گرفتن اتم های یک تلسکوپ، تنها اقلیتی به عنوان تلسکوپ به کار می کنند. و فقط شمار بسیار قلیلی دارای مارک Carl Zeiss ، یا هرکلمه ای به هر زبان انسانی، خواهند بود. همین مطلب در مورد اجزای ساعت هم صدق می کند: از میلیاردها طریق ممکن برای کنار هم قرار گرفتن اتم های یک ساعت، تنها اقلیت قلیلی زمان دقیق را نشان خواهند داد یا اصلاً کار خواهند کرد. و مسلماً همین مطلب در مورد اعضای بدن نیز صادق است. از میان تریلیون ها تریلیون طریق قرار گرفتن اعضای بدن، تنها اقلیت ناچیزی دارای حیات خواهند بود، به دنبال غذا می گردند، و تولید مثل می کنند. درست است که حیات به شیوه های گوناگونی ممکن است - اگر گونه ها ی زنده ی امروزی را بشماریم دست کم ده میلیون تا می شوند - اما طرق حیات هرقدر هم که زیاد باشند، مسلماً طرق ممات بسی بیش از آنهاست!

پس به راحتی می توانیم نتیجه بگیریم که موجودات زنده میلیاردها بار پیچیده تر از آنند - احتمال وقوع کمتری دارند - که شانسی ایجاد شده باشند. پس چگونه ایجاد شده اند؟ پاسخ این است که بخت در این قضیه دخیل است، اما نه بخت صِرف و یکباره. بلکه یک سلسله از بخت های کوچک، که هر یک آنقدر کوچک اند، که می توان گفت حاصل بخت های پیشین شان بوده اند، که در یک توالی پیاپی رخ داده اند. این گام های کوچک، ناشی از جهش ها (موتاسیون) های ژنتیکی بوده اند، یعنی تغییراتی کتره ای - در واقع اشتباهی - که در مواد ژنتیکی رخ می دهد. این جهش ها منجر به تغییراتی در ساختار بدن نسل های جدید می شوند. بسیاری از این تغییرات زیان بار هستند و به مرگ منجر می شوند. اما اقلیتی از آنها به بهبودهای جزئی می انجامند، یعنی بخت بقا و تولید مثل موجود را افزایش می دهند. با این فرآیند انتخاب طبیعی، آن تغییرات کتره ای که سودمند از آب درآمده اند به تدریج در میان یک گونه گسترش می یابند و عادی می شوند. حال صحنه برای تغییر کوچک بعدی در فرآیند تکاملی مهیاست. بعد از گیریم هزار تا از این تغییرات کوچک متوالی، که در آن هر تغییری مبنای تغییر بعدی است، نتیجه نهایی که حاصل جمع این تغییرات است، بسیار پیچیده تر از هر یک از آن تغییرها می شود.

برای مثال، به لحاظ نظری ممکن است که چشم ها به یک باره ، در یک گام شانسی واحد، از هیچ ایجاد شده باشند: گیریم از پوست خشک و خالی. این امکان نظری بدان معناست که می توان یک دستورالعمل واحد نوشت که در آن همه ی جهش های ژنتیکی که به ایجاد چشم منجر می شوند نوشته شده باشد. اگر همه ی این جهش ها همزمان رخ دهند، می توان یک چشم کامل را از هیچ ایجاد کرد. اما گرچه این امر به طور نظری ممکن است، اما درعمل قابل تصور نیست. میزان بختی که لازم دارد خیلی زیاد است. دستورالعمل "صحیح" مستلزم تغییرات همزمان در تعداد عظیمی از ژن هاست. این دستورالعمل صحیح، یک دسته تغییرات ژنتیک ممکن در میان تریلیون ها ترکیب شانسی ممکن دیگر است. البته می توانیم چنین رخداد معجزه آسایی را منتفی بدانیم. اما کاملاً ممکن است که چشم امروزی از چشمی تکامل یافته باشد که تنها اندکی با آن فرق داشته است: چشمی که پیچیدگی آن اندکی کمتر بوده است. به همین ترتیب آن چشم هم پیامد چشمی بوده که فقط اندکی ساده تر از آن بوده، و الی آخر. اگر تعداد بقدرکافی زیادی از تفاوت های بقدرکافی کوچک میان هر مرحله ی تکاملی با مرحله ی پیش از آن را در نظر بگیرید، به خوبی می توانید ریشه ی چشم امروزی را در تکامل پوست خشک و خالی سابق بیابید. اما چند مرحله ی میانی را می توانیم فرض کنیم؟ بستگی به این دارد که چقدر زمان در اختیار داشته باشیم. آیا زمان کافی برای تکامل چشم از هیچ به حالت امروزی اش بوده است؟

فسیل ها به ما می گویند که تکامل حیات بر روی زمین از بیش از ۳۰۰۰ میلیون سال پیش آغاز شده است. درک درازای این زمان برای ذهن انسان تقریباً غیرممکن است. ما، طبیعتاً و نیک بختانه، طول عمر قابل انتظار خود را زمان کاملاً دارازی می یابیم، اما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حتی بیش از یک قرن عمر کنیم. اکنون ۲۰۰۰ سال از تولد مسیح سپری شده است. زمانی که آن قدر دراز است که تفاوت میان تاریخ و اسطوره را تیره و تار می کند. آیا می توانید یک میلیون از این بازه های زمانی را کنار هم تصور کنید؟ فرض کنید بخواهیم کل تاریخ را بر یک طومار بنویسیم. اگر همه ی دوران پس از تولد مسیح یک متر از این طومار را اشغال کند، بخش قبل از مسیح این طومار، تا زمان شروع تکامل، چقدر درازا خواهد داشت؟ پاسخ این است که این قسمت طومار به درازای فاصله ی میلان تا مسکو خواهد بود. تصور کنید که این مطلب به چه نتایجی در مورد انباشتگی تغییرات تکاملی منجر می شود. همه ی انواع سگ های خانگی - سگ پِکَنی، پودل، اسپانیول (سگ پشمالو با گوش ها ی آویزان)، سن برنارد، و شیاهوس - در یک بازه ی زمانی چندصد ساله یا دست بالا چند هزار ساله از نسل گرگ ایجاد شده اند: بر روی طومار ما این واقعه در فاصله ی بیش از دومتری جاده ی میلان به سمت مسکو قرار نمی گیرد. به کیفیت تغییراتی که از گرگ به سگ اسپانیول منجر شده فکر کنید؛ حال این کیفیت تغییرات را یک میلیون برابر کنید. هنگامی که اینطور به قضایا نگاه کنید می بینید که به راحتی می توان پذیرفت که چشم بتواند اندک اندک از غیرچشم ایجاد شده باشد.

اما باید خود را متقاعد کنیم که هر کدام از مراحل میانی سیر تکاملی، گیریم از پوست خالی به چشم امروزی، مطلوب انتخاب طبیعی بوده است؛ نسبت به پیشینیان اش در این سلسله مزیتی داشته یا دست کم توانسته باقی بماند. اگر بسیاری از مراحل میانی در سیر تکاملی به مرگ منجر شده باشند، کفایت نمی کند که برای خود ثابت کنیم که به طور نظری زنجیره ای از مراحل میانی متفاوت در سیر تکاملی وجود داشته که به شکل گیری چشم امروزین انجامیده است. گاهی گفته اند که بخش هایی از چشم باید با هم وجود داشته باشند وگرنه چشم اصلاً کار نمی کند. طبق این استدلال، داشتن یک چشم نصفه نیمه با نداشتن آن اصلاً فرقی ندارد. نمی توان با نصف یک بال پرید؛ با نصف یک گوش هم نمی توان شنید. بنابراین نمی توان گفت که یک رشته مراحل میانی بوده اند که گام به گام به شکل گیری چشم ها، بال ها یا گوش های امروزین انجامیده اند.

این استدلال چنان ساده انگارانه است که تنها برپایه ی انگیزه های نیمه آگاهانه می توان بدان باور داشت. مسلماً درست نیست که نصف یک چشم بی فایده است. کسانی که دچار آب مروارید شده اند و عدسی چشم شان با جراحی درآورده شده، نمی توانند بدون عینک به خوبی ببینند، اما باز خیلی بهتر از کسانی می بینند که اصلاً چشمی ندارند. بدون عدسی نمی توانید بر روی جزئیات یک تصویر متمرکز شوید، اما می توانید از برخورد با موانع بپرهیزید و سایه ی مات یک شکارچی را تشخیص دهید.

در مورد آن بخش این استدلال که می گوید شما نمی توانید با یک بال نصفه نیمه بپرید، می توان جانواران بسیاری را مثال زد که با وجودی که بال های کاملی ندارند، با موفقیت در هوا سُر می خورند، انواع بسیار مختلفی از پستانداران، مارمولک ها، قورباقه ها، مارها، و هشت پاها چنین قابلیتی دارند. بسیاری از جانواران درخت زی دارای پرّه های پوستی میان مفاصل شان هستند که واقعاً مانند بال عمل می کنند. هنگامی که از درخت می افتید، هر پرّه ی پوستی یا سطح گسترده ای از بدن که سطح تماس شما را با هوا افزایش دهد می تواند به نجات جان تان کمک کند. و چه این پرّه ها کوچک باشند و چه بزرگ، ارتفاعی حساس هست که اگر پرّه های پوستی تان اندکی بیشتر باشد، افتادن تان از درختی به آن بلندی، آن پرّه های اضافی جان تان را نجات دهند. پس پرّه های اضافی که در پیشینیان تان ایجاد شده باشند، جان آنها را اندکی بیشتر حفاظت می کرده است، زیرا به آنها اجازه می داده که هنگام افتادن از درخت های بلندتری جان سالم به در برند. و به همین ترتیب که جلو برویم و این تغییرات نامحسوس را پیگری کنیم، می بینیم که چند صد نسل بعد به بال های حقیقی می رسیم.

چشم ها و بال ها نمی توانند یک مرتبه به وجود بیایند. همانطور که برای دستیابی یکباره و حدسی به یک شماره رمز گاوصندوق بانک به بختی قریب به بینهایت نیاز دارید. اما اگر به طور کتره ای شماره ها ی مختلف را امتحان کنید، و هر بار اندکی به شماره ی بختیار نزدیک تر شوید، بالآخره خواهید توانست در را باز کنید! اصولاً این همان کلید معمای دستیابی انتخاب طبیعی به چیزهایی است که روزگاری ناممکن شمرده می شد. چیزهایی را که مشکل بتوان از نیاکانی به ارث برد که بسیار با ما فرق دارند، می توان از نیاکانی به ارث برد که تنها تفاوت اندکی با ما دارند. تنها به شرط اینکه سلسله ی به قدر کافی درازی از این تغییرات اندک میان نسل ها وجود داشته باشد، می توان هر چیزی را از چیز دیگر به ارث برد.

به این ترتیب، تکامل از لحاظ نظری قادر است از پس کارهایی برآید که روزگاری تنها حق انحصاری خدا محسوب می شد. اما آیا اصلاً شواهدی دال بر اینکه تکامل واقعاً رخ داده وجود دارد؟ پاسخ مثبت است؛ شواهد فراوان اند. میلیون ها فسیل درست در مکان ها و درست در عمق هایی یافت شده اند که انتظار داریم اگر تکامل رخ داده باشد، باید یافت شود. اما هرگز هیچ فسیلی هیچ جا یافت نشده که مورد انتظار نظریه ی تکامل نبوده باشد، گرچه چنین چیزی می توانست به سادگی رخ دهد: مثلاً یافتن فسیل یک پستاندار در میان سنگ هایی چنان قدیمی که در آن زمان تنها ماهیان وجود داشتند، کافیست تا نظریه ی تکامل را ابطال کند.

الگوی توزیع جانوران و گیاهان بر روی قاره ها و جزیره های جهان دقیقاً مطابق انتظار است. یعنی اینکه این موجودات در طی تغییرات آهسته و تدریجی از نیاکان مشترک به وجود آمده اند. الگوهای شباهت میان جانوران و گیاهان دقیقاً مطابق انتظار نظریه ی تکامل است. یعنی برخی پسرعموهای نزدیک و برخی پسرعموهای دورتر یکدیگراند. این واقعیت که کد ژنتیک در تمام موجودات زنده یکسان است، قویّاً حاکی از آن است که همه ی آنها فرزندان نیاکان واحدی هستند. شواهد حاکی از تکامل چنان متقاعد کننده اند که تنها طریق حفظ نظریه ی آفرینش این است که فرض کنیم که خدا عمداً شواهد فراوانی را چنان دست چین کرده که به نظر برسد که انگار تکامل رخ داده است. به بیان دیگر، فسیل های توزیع جغرافیایی جانوران، و غیره، همگی جزئی از یک کلک عظیم الاهی باشند. آیا کسی حاضر می شود خدایی را عبادت کند که دست به چنین حقه بازی کلانی می زند؟ مسلماً محترمانه تر، و از نظر علمی قابل قبول تر، آن است که این شواهد را همان طور که به نظر می رسند تفسیر کنیم. همه ی موجودات زنده خویشاوندان همدیگراند، که نیای دور مشترکی دارند که بیش از ۳۰۰۰ میلیون سال پیش می زیسته است.

پس برهان نظم به عنوان دلیلی برای باور به وجود خدا، شکست خورده است. آیا برهان دیگری هم باقی می ماند؟ برخی از مردم به خاطر آنچه که نوعی شهود درونی می نماید به خدا باور دارند. چنین شهودهایی همواره قابل حصول نیستند اما بدون شک برای برخی قابل قبول می نمایند. بسیاری از ساکنان آسایشگاه های روانی هم ایمان قلبی استواری دارند که ناپلئون، یا حتی خود خدا، هستند. شکی نیست که چنین اعتقاداتی برایشان بسیار نیرومند است، اما این دلیل نمی شود که بقیه ی ما هم بدان باورها بگرویم. درحقیقت، از آنجا که چنین باورهایی با هم در تناقض اند، اصلاً نمی توانیم آنها را پپذیریم.

مطالب اندک دیگری هم هست که باید گفته شود. تکامل توسط انتخاب طبیعی بسیاری چیزها را توضیح می دهد، اما نمی تواند از صفر شروع کند. تکامل نمی توانسته بدون وجود نوعی زادآوری و وراثت ابتدایی آغاز شود. وراثت امروزین توسط رشته ی DNA انجام می گیرد. به نظر می رسد که این بدان معناست که باید نظام وراثت قدیمی تری نیز موجود بوده باشد، که اکنون ناپدید شده است. آن نظام قدیمی آنقدر ساده بوده که توانسته به طور شانسی توسط قوانین شیمی ایجاد شود و واسطه ای فراهم کند که توسط آن اشکال ابتدایی انتخاب طبیعی انباشتی شروع شود. DNA یک محصول جدیدتر این انتخاب انباشتی قدیمی بوده است. قبل از این نوع اولیه ی انتخاب طبیعی، دوره ای بوده است که ترکیبات پیچیده ی شیمیایی از ترکیبات ساده تر ساخته می شده اند و قبل از آن دوره ای بوده که عناصر شیمیایی مطابق قوانین شناخته شده ی فیزیک از عناصر ساده ترساخته می شده اند. پیش از آن، درست در لحظات پس از بیگ بنگ که آغاز جهان بوده، همه چیز نهایتاً از هیدروژن خالص ساخته شده است.

این استدلال هم اغوا کننده است که بگوییم: اگرچه ممکن است برای توضیح تکامل نظم های پیچیده ای که از آغاز جهان با قوانین بنیادی فیزیکی اش شکل گرفته اند، فرض وجود خدا ضرورتی نداشته باشد، اما باز هم لازم است که وجود خدا را به عنوان منشاء ایجاد همه ی چیزها فرض بگیریم. این ایده، کار چندانی برای خدا باقی نمی گذارد: تنها کار بیگ بنگ را سروسامان بده و بعد برو استراحت کن و منتظر باش تا همه چیز خود به خود رخ دهد. شیمی-فیزیک دانی به نام پیتر اَتکینز در کتاب شیوایش به نام خلقت، خدای تنبلی را فرض می گیرد که می کوشد تا آنجا که می تواند کار کمتری برای شروع همه چیز انجام دهد. اتکینز توضیح می دهد که چگونه هر مرحله از تاریخ کیهان توسط قوانین ساده ی فیزیکی، از دوره ی قبلی اش ناشی شده است. آنگاه میزان کاری را که لازم بوده که خدای تنبل انجام دهد کسر می کند و عاقبت نتیجه می گیرد که این کار مورد نیاز درحقیقت صفر است!

جزئیات فاز قبل از تکاملی جهان، متعلق به حیطه ی فیزیک است، اما من زیست شناسم، و توجه ام بیشتر معطوف به فازهای متأخر تکامل نظم و پیچیدگی است. برای من درس مهم این است که، حتی اگر فیزیک دان ها محتاج باشند وجود یک خدای حداقلی تحویل ناشدنی را فرض بگیرند که برای راه انداختن آغاز جهان ضروری باشد، آن حداقل تحویل ناشدنی مسلماً بی نهایت ساده خواهد بود. بنا به تعریف، تبیین هایی که برپایه ی مقدمات ساده ارائه می شوند پذیرفتنی تر و رضایت بخش تر از تبیین هایی هستند که موجودات پیچیده و نامحتمل را فرض می گیرند. و نمی توانید موجودی پیچیده تر از خدای متعال داشته باشید!

måndag 26 april 2010

درباره چگونگي پيدايش اول مه

فرستادن  به ایمیل چاپ

nasser_Asghari2 - Kopia

"نمايش مصمم خواست طبقه کارگر براي از بين بردن اختلافات طبقاتي"

هر ساله در حول و حوش اول ماه مه صدها مطلب به مناسبت اين روز به زبانهاي مختلف و از جمله فارسي نوشته و به بحث گذاشته ميشوند. اکثر قريب به اتفاق اين مباحث شامل تجزيه و تحليل وضع طبقه کارگر، فراخوان، پيام، و يا برجسته کردن يک يا چند مطالبه جنبش کارگري ميباشند. قصد من از اين نوشته، با مراجعه به تعدادي مراجع معتبر، ارائه تاريخچه اي از چگونگي پيدايش اول ماه مه بعنوان روز جهاني کارگر است. چه فاکتورهائي و چه شرايطي باعث پيدايش اين روز شدند، طبقه کارگر با چه جزر و مدهائي روبرو بود، و چه مشکلاتي را بايد از سر راه بر ميداشت موضوعاتي هستند که تلاش ميکنم به آنها بپردازم.

فاکتورهاي مهم در بررسي پديده اول مه

در بررسي ريشه هاي اول ماه مه، به سه فاکتور اصلي برميخوريم. ۱) تجارب موفق در مبارزات کارگران؛ که گرچه نسبتا کمتر مورد بحث قرار گرفته اند، اما مهمترين فاکتور در ادامه مبارزات کارگران بوده اند، ۲) مبارزه بر سر روزکار هشت ساعته، و ۳) طبقه کارگر آمريکا. تجارب موفق مختص مبارزات کارگران آمريکا نبودند، و حتي در اين سوي اقيانوسها نسبتا نادرتر بودند. مبارزه بر سر کاهش ساعات کار نيز مدتها قبل در کشورهاي اروپائي و استراليا در جريان بود. اما جنبش کارگري آمريکا از جهاتي، هم از لحاظ ترکيب و هم از لحاظ تاريخي، تفاوت کيفي با مبارزات کارگران در ديگر کشورها داشت. گرچه مبارزه طبقاتي در آمريکا رهبران سرشناس کارگري پرورانده بود، اما کساني را نيز چون جو هيل (Joe Hill) از سوئد، آگوست سپايز(August Spies) ، مايکل شواب(Michael Schwab) ، جورج انگل (George Engel)، لوئي لينگ (Louis Lingg) و آدالف فيشر (Adolph Fisher) از آلمان، جان کلور (John Cluer)از انگلستان و هزاران رهبر ديگر از لهستان، فرانسه، بلژيک، ايتاليا، اسپانيا، هلند، روسيه، اتريش، ايرلند و اسکاتلند که بخاطر مبارزاتشان در کشورهاي اروپائي يا تبعيد و مورد پيگرد قرار ميگرفتند و يا جزو ليست سياه قرار گرفته بودند و دار و ندارشان را خرج سفر به ايالات متحده آمريكا کرده بودند، به خود جذب کرده بود. همچنين آمريكا چون دهقان آزاد شده از زمين نداشت و در عين حال بدليل كمبود نيروي كار و رشد و گسترش سريع سرمايه داري محدوديتي بر سر راه مهاجرين قرار نميداد، كارگران زيادي از جمله تعداد چشمگيري راديكال و سوسياليست از اروپا جذب بازار كار خود کرد. اين تصوير كاذب فيلمهاي هاليوودي كه گويا همه كساني كه خواهان مهاجرت به آمريكا بودند، بدنبال استخراج طلا بودند، وارونه است. اكثر كساني كه عازم آمريكا بودند، اميدوار يافتن كاري براي سير كردن خانواده هايشان بودند. يک خصوصيت ويژه ديگر طبقه کارگر آمريکا، بخصوص در گرماگرم مبارزه بر سر کاهش ساعات کار، وجود تشکيلاتي وسيع و توده اي چون "شواليه هاي کار" (Knights of Labor) بود. سازماندهي کارگران توسط شواليه ها بر اساس حرفه و مهارت نبود. زماني که تبعيض بر عليه زنان، رنگين پوستان، يهوديان و ايرلنديها يکي از مشکلات اصلي طبقه کارگر اروپا بود، شواليه هاي کار که بزرگترين تشکل کارگري ولو با داشتن افقي محدود و گاها مضر بود، زنان و سياهپوستان را سازمان ميداد و برخلاف "فدراسيون کار و حرفه آمريکا" كه فقط كارگران ماهر را سازمان ميداد، مشغول سازمان دادن کارگران غيرماهر بود.

اما آنچه مورخين در بررسي ريشه هاي اول ماه مه بر آن تأکيدي ويژه داشته اند، مبارزه بر سر کاهش ساعات کار روزانه است. ساعات کار چنان طولاني و وحشتناک بودند که بارها در محيط کار شيفتي وقتي که نوبتها از شيفت شب به روز ميچرخيد، اتفاق ميافتاد که کارفرما از کارگر بخواهد ۲۴ ساعت پشت سر هم کار کند! دادگاهي در محاکمه سران اعتصاب شرکت کفاشي و دباغي در سال ۱۸۰۶ حکمي صادر ميکند مبني بر اينکه کارفرمايان حق دارند از کارگران حتي ۲۰ ساعت هم کار بکشند. در سال ۱۸۳۴ که کارگران يکي از نانوائيهاي نيويورک وارد اعتصابي ميشوند، روزنامه اي کارگري گزارش ميدهد که شرايط کار کارگران اين نانوائي از بردگان مصري هم بدتر است. اين روزنامه مينويسد که از گرده اين کارگران حتي ۲۰ ساعت در روز کار کشيده ميشود. در يك چنين وضعيتي است كه دهه هاي ٢٠ و ٣٠ قرن ١٩، آمريكا شاهد هر روزه مبارزه بر سر كاهش ساعات كار از ١٢، ١٤، ١٦ و گاها حتي ١٨ و ۲۰ ساعت به ١٠ ساعت بود.

مارکس در کاپيتال ميگويد که اولين ميوه جنگ داخلي آمريکا (۱۸۶۱ - ۱۸۶۵) جنبش روزکار هشت ساعته بود. النور مارکس Eleanor (دختر کارل مارکس) و ويليام تورن W. Thorne در نامه اي به ساموئل گامپرز Samuel Gompers مينويسند که در هفتادمين جشن تولد انگلس در لندن در اواخر سال ۱۸۹۰، رهبران کارگري زيادي از جمله آگوست ببل، ويليام ليبکخنت و خود انگلس به نقش طبقه کارگر آمريكا در جهاني کردن مطالبه روزکار هشت ساعته اشاره کرده اند. در نتيجه در بررسي ريشه هاي اول مه پرداختن به طبقه کارگر آمريکا اهميت دارد. (۱)

"روزهاي کارگر"

طبقه کارگر در اوايل پيدايش چندان به رسميت شناخته نميشد. طبقات داراي صاحب وسائل توليد، به کارگران همچون ابزار توليد و حتي کمتر از ماشين مينگريستند و برخورد ميکردند. کارگران با زور و اعتراض روزهاي خاصي را به خود اختصاص داند. در زمان انقلاب کبير فرانسه نيز يکي از روزهاي سپتامبر را به عنوان روز کارگر، تعطيل اعلام نمودند. در خود آمريکا چند نسل از کارگران روز چهار ژوئيه، روز استقلال آمريکا از انگليس، را بعنوان روز کارگر جشن گرفتند. بعد از آن، روز "ليبر دي" (Labour Day) -اولين دوشنبه سپتامبر- بعنوان روز کارگر هنوز هم در ايالات متحده و کانادا جشن گرفته ميشود. در آمريکا و اکثر کشورهاي به اصطلاح جهان سوم، دقيقا از جنبه سلب وجهه اجتماعي از کارگران بعنوان يک طبقه است که ميخواهند روز کارگر را از او بگيرند و روزهاي ديگري را براي او تعيين کنند. قطعنامه کنگره زوريخ انترناسيونال دوم در سال ۱۸۹۳ بر کاراکتر روز اول ماه مه بعنوان روز جهاني کارگر بعنوان طبقه اي اجتماعي تأکيد ميگذارد، که پائينتر به آن اشاره ميکنم.

مبارزه بر سر کاهش ساعات کار

ايده مبارزه براي کاهش ساعات کار، معمولا اتفاقات مه ۱۸۸۶ و دادگاه معروف به دادگاه وقايع "هي مارکت" (Haymarket) آمريکا را به ذهن خطور ميدهد. اما مبارزه بر سر کاهش ساعات کار حدودا يک قرن قبل از آن در فيلادلفيا حتي قبل از وجود يک تشکل فرمال کارگري در سال ۱۷۹۱ توسط صنف نجاران براي کاهش ساعات کار به ده ساعت ثبت شده است. يک قرن مبارزه و اعتصاب کارگري، بين دهه ۹۰ قرن ۱۸ تا اواخر قرن ۱۹ ميلادي، معمولا حول کاهش ساعات کار روزانه و افزايش دستمزد دور ميزد. شعار اصلي اکثر اعتراضات، "از ۶ صبح تا ۶ عصر" بود. (۱۰ ساعت کار و ۲ ساعت براي صرف غذا). در سال ۱۸۳۵ بخشي از کارگران يکي از معادن ذغال سنگ فيلادلفيا براي مطالبه افزايش دستمزد و روزکار ۱۰ ساعته دست به اعتصاب زدند. هر روز کارگران زيادي به اين جمع ميپيوستند. هنوز ۳ هفته از اين اعتصاب نگذشته بود که شهرداري فيلادلفيا و کارفرمايان به خواسته هاي کارگران گردن نهادند. اين تجربه موفق مثل برق به تمام کارگران در سراسر آمريکا گزارش شد که به نوبه خود باعث اعتصابات هر چه بيشتري براي خواست کاهش ساعات کار شد. تا اواخر همان سال تقريبا آمريکا به ۱۰ ساعت کار براي کارگران ماهر رسما تن داده بود. گرچه کارفرمايان به بهانه هاي مختلف از آن پيروي نميکردند و دولت نيز رسما از اجراي آن سر باز ميزد، اما در زير فشار اعتراضات مداوم اين بخش از کارگران، اين قانون تا اواخر دهه شصت قرن ۱۹ رسما به اجرا گذاشته شد. حتي بعد از پيروزي و بدست آوردن ۱۰ ساعت کار روزانه، کارگران از مبارزه براي کاهش ساعت کار به ۸ باز نايستادند. در سال ۱۸۳۶، يکي از رهبران کارگري فيلادفليا، ويليام هيتون (William Heighton)، در يکي از روزنامه هاي کارگري نوشت: "گرچه توانستيم روزکار ۱۰ ساعته را به سرمايه داران تحميل کنيم، اما براي مبارزه بر سر کاهش هرچه بيشتر ساعات کار باز نخواهيم ايستاد." يکي از رهبران اعتراضات کارگري آمريکا به نام ايرا اسميت (Ira Smith)، که بعضي از مورخين او را پدر مطالبه روزکار ۸ ساعته ميخوانند، ميگويد: "توقع ما کارگران به اين دليل پائين است که وقتي برايمان باقي نميماند تا بدانيم بيشتر از آنچه که داريم ميخواهيم!"

کنگره ژنو انترناسيونال اول قطعنامه اي را که توسط مارکس نوشته شده بود، با اين مضمون که از آنجا که کارگران آمريکا خواهان روزکار هشت ساعته هستند، انترناسيونال مطالبه روزکار هشت ساعته را به مطالبه کارگران سراسر جهان تبديل ميکند، را به تصويب رساند. درست ۲ هفته قبل از اين قطعنامه "اتحاديه کارگري مرکزي" (Central Labor Union) آمريکا قطعنامه مربوط به روزکار هشت ساعته را بتصويب رسانده بود. در سال ۱۸۶۸تعدادي از ايالتهاي آمريکا روزکار هشت ساعته را قانوني کرده بودند. در همين سال طوماري با امضا ۱۰ هزار نفر به کنگره آمريکا، خواستار اين شده بود که روزکار هشت ساعته در تمام بخشهاي دولتي به اجرا گذاشته شود. کافرماها و قانونگزاران از هر نيرنگي براي زيرآب زدن اين قانون استفاده ميکردند. براي مثال به کارگرانشان ميگفتند که تنها کساني که قرارداد قبول کار بيشتر از ۸ ساعت را امضا کرده اند، ميتوانند کارهايشان را حفظ کنند. تعدادي با کاهش ساعات کار دستمزدها را نيز کاهش دادند. در يک چنين موقعيتي که دولت از به اجرا درآوردن قانون طفره ميرفت و وضع معيشتي کارگران نيز وخيمتر ميشد، کارگران معمولا در برابر انتخاب امضاي قرارداد و يا پافشاري بر اجراي قانون از طرف کارفرما، معمولا اولي را انتخاب ميکردند!

شکاف در جنبش کارگري

مبارزه بر سر کاهش ساعات کار روزانه اما اعتصابات و اعتراضاتي را ميطلبيد که کارگران و رهبرانشان بايد با ديدي روشن و عزمي راسخ و متحد به پيشواز آن ميرفتند. "شواليه ها" که چنان گل و گشاد بود که حتي تجار و سياستمداران را هم "متشکل" ميکرد، در زير فشار اين بخش از "متشکلين"، به سياستهاي عليه اعتصاب روي مي‌آورد. "فدراسيون کار و حرفه" (Federation of Trade and Labor Union) که بعدها به "فدراسيون کار آمريکا" تغيير نام داد، چون نسبتا کم عضوتر بود، از سازمان دادن يک اعتراض کوبنده و بزرگ بدون کمک واحدهاي "شواليه ها" عاجز بود. در سير مبارزه بر سر کاهش ساعات کار به روزکار هشت ساعته "ترنس پاودرلي" (Terence Powderly)رهبر "شواليه ها" از مخالفين سر سخت اعتصاب بود. او از کارگران ميخواست که به جاي اعتصاب و اعتراض خياباني، در سالگرد تولد جورج واشنگتن مقاله درباره وضع طبقه کارگر بنويسند تا هم افکار عمومي و هم صاحبکاران را ارشاد کنند! در عين حال واحدهاي زيادي از شواليه ها که در زمان وقايع مه ۱۸۸۶ حدودا ۷۰۰ هزار عضو داشت، در مبارزه بر عليه ساعات طولاني کار، خود را در کنار فدراسيون ميديدند. نه تنها خط رسمي "شواليه ها" طرفدار راههاي لابيستي و قانوني بر سر مطرح کردن مطالبه روزکار هشت ساعته بود، بلکه خود فدراسيون هم که در اواخر سال ۱۸۸۱ تأسيس شد، در اوائل طرفدار مطرح کردن اين مساله از راههاي قانوني بود. اما در مجمع عمومي سال ۱۸۸۲ نمايندگان مارکسيست فدراسيون راه حل قانوني را مورد حمله قرار دادند و فدراسيون رسما در سال ۱۸۸۴ راه حل اتکا به قانون را کنار گذاشت؛ و در بيانيه اي اظهار داشت که: "در رابطه با مطالبه روزکار هشت ساعته، تصميم گرفته شد که انتظار راههاي قانوني کشيدن بيفايده است." در حالي که پاودرلي مشغول نوشتن مقاله و نامه به سياستمداران براي "ارشاد" آنها بود و در عين حال مشغول دور کردن رهبران عملي واحدهاي "شواليه ها" از سياستهاي اعتصابي بود، "جورج ادمانستون" (George Edmonston)، بنيانگذار و رهبر "اتحاديه نجاران و بناها" قطنامه اي به مجمع سالانه فدراسيون برد مبني بر اينکه از روز اول ماه مه ۱۸۸۶ روزکار قانوني هشت ساعت است و از تمام اتحاديه ها خواسته شده بود که از اين روز به بعد اين "قانون" را به اجرا بگذارند. اين قعطنامه با ۲۳ رأي موافق در مقابل ۲ رأي مخالف به تصويب رسيد.

مشکل ديگري که طبقه کارگر از همان اوان پيدايشش با آن مواجه بوده، همصدائي بعضي از رهبران تشکلهايشان با طبقه حاکمه بوده است. مثلا در کنار تصوير پردازي رسانه هاي آمريکا از کارگران بعنوان انسانهائي تنبل، تن پرور، ميگسار، ولگرد، لاشي، دزد، آدمکش و غيره، رهبر اتحاديه لوکومتيورانان، پي ام آرتور (P. M. Arthur)نيز با مخالفت سرسخت با روزکار هشت ساعته اعلام کرد: "دو ساعت کم کردن از ساعات کار، يعني دو ساعت بيشتر ولگردي و لاشيگري!" طبقه کارگر علاوه بر مبارزه با پليس و کارفرماها، دو چندان بايد مبارزه با چنين افکاري در صفوف خود ميکرد تا راه را براي رسيدن به اول ماه مه ۸۶ هموار کند.

يک اختلاف ديگر در جنبش کارگري حمايت نکردن طرفدران روزکار ۱۰ ساعته از جنبش روزکار ۸ ساعته بود. طرفداران روزکار ۱۰ ساعته که هنوز با دولت سر و کله ميزدند تا بلکه روزکار ۱۰ ساعته را به اجرا بگذارد، از جنبش روزکار ۸ ساعته حمايت آنچناني نکردند. در يک چنين شکاف و اختلافاتي بود که کارگران بايد به استقبال اول ماه مه ميرفتند.

شواليه ها بدون شک نقشي بسيار حياتي و مهم در متشکل کردن کارگران و در متحد کردن کارگران زن و مرد و سياه و سفيد و سرخ پوست در آمريکا و کانادا داشتند. دوراني که شواليه ها به سازمان دادن کارگران غيرماهر مشغول بودند، اصولا کارگر غيرماهر را شهروند به حساب نمي‌آوردند. بسياري از اجحافاتي که به کارگران ميرفت، شامل کارگران ماهر نميشد. اگر قانوني براي بهبود وضع معيشتي کارگران در نظر گرفته ميشد، منظور کارگران ماهر بود. اما همانطوري که فوقا اشاره رفت، نقش مخرب رهبري آن و مخصوصا ترنس پاودرلي را نبايد ناديده گرفت. زماني که سراسر دنيا نگران وضع رهبران کارگران شيکاگو بعد از وقايع "هي مارکت" بودند، پاودرلي شديدا عليه حمايت واحدهاي شواليه ها از رهبران دربند بود. واحدهاي شواليه ها لزوما از سياستهاي رهبري پيروي نميکردند. واحد شيکاگو اين تشکل بعد از مدت کوتاهي پيروي از سياستهاي پاودرلي در قبال رهبران دربند، به دفاع و حمايت از آنها پرداخت. نشريه واحد شيکاگو آن زندگينامه آنها را که در دوره انتظار براي بدار آويخته شدن بودند توسط خودشان نوشته شده بود، منتشر کرد. فدراسيون مرتب به رهبري شواليه ها نامه سرگشاده مينوشت و از آن ميخواست که به مبارزه آنها بپيوندد، اما هر بار جواب رد شنيد. در عين حال واحدهاي شواليه ها مجمع عمومي بعد از مجمع عمومي قطعنامه بتصويب ميرساندند که در آن از رهبري شواليه ها خواسته ميشد به مبارزه بر سر کاهش ساعت کار به کمپين فدراسيون بپيوندد. با نزديک شدن روز موعود، و اينکه ديگر کاملا معلوم شده بود که رهبري شواليه ها از اين روز حمايت نخواهد کرد، فدراسيون روز بروز محبوبتر ميشد.

چرا اول ماه مه برگزيده شد؟

ايالت ايلنويز (Illinois)روزکار ۸ ساعته را در مارس سال ۱۸۶۷ با تبصره اي تصويب کرده بود. تبصره ميگفت: "روزکار ۸ ساعته به اجرا گذاشته ميشود مگر اينکه قرارداد طور ديگري نوشته شده باشد." کارگران اين تبصره را به مصاف طلبيدند. در اول ماه مه همان سال ۴۴ اتحاديه در يک توافق از پيشي در يک راهيپمائي خواستار به اجرا گذاشته شدن بيقيد و شرط روزکار ۸ ساعت شدند. در اين راهپيمائي حدودا ۱۰ هزار نفر شرکت کردند. روز بعد، اعتصابات زيادي در چندين کارخانه و کارگاه، شهر را عملا فلج کرد. کارگران کارخانه ماشين الات دروگري "مک کورميک" (McCormick)بعد از ۸ ساعت کار دست از کار کشيدند و کارخانه را ترک کردند. اين اعتصابات و اعتراضات حاصل فوري نداد و قانون روزکار ۸ ساعته ايلنويز هيچوقت به اجرا در نيامد. گرچه دليل انتخاب اول مه ۱۸۸۶ از جانب ادمانستون معلوم نبوده، اما بسياري بر اين عقيده اند که رابطه اي بين انتخاب اين روز با وقايع اول و دوم مه ۱۸۶۷ در شيکاگو وجود دارد.

گروهي نيز بر اين عقيده اند که از آنجا که اول مه روز عقد قرارداد اتحاديه نجاران و بناها با صاحبکاران است، معمولا صاحبکاران در اين روز در موضع ضعف قرار داشتند و دليل انتخاب اين روز از جانب رهبر اتحاديه نجاران و بناها، از سر تجربه بوده است. صاحبکاران با بسياري از خواسته هاي اتحاديه در اين روز موافقت ميکردند. وسعت مهاجرت آنزمان به آمريکا و تقاضا براي خانه و ساختمان اين احتمال را قوي ميکند.

پيشروي

در بين سالهاي ۱۸۸۱ تا ۱۸۸۴ اعتصابات و موقتا بستن ها (lockout) (۲) بطور ميانگين کمتر از ۵۰۰ عدد با حدودا ۱۵۰ هزار شرکت کننده در آن، در سال بود. اين عدد در سال ۱۸۸۵ به ۷۰۰ با شرکت ۲۵۰ هزار رسيد و در سال ۱۸۸۶ به ۱۵۷۲ با ۶۰۰ هزار شرکت کننده رسيد. در اواسط ماه آوريل، حدود ۲۵۰ هزار نفر بنوعي درگير جنبش روزکار ۸ ساعته بودند. در اثر نيرو گرفتن اين جنبش حدودا ۳۰۰ هزار نفر حتي قبل از ماه مه ۱۸۸۶ به ۸ و يا ۹ ساعت کار در روز رسيده بودند. حتي قبل از ماه مارس، شهرداريهاي ميلواکي و شيکاگو هشت ساعت کار را براي کارگران شهرداريها به اجرا گذاشته بودند. آن بخش از کارگران که ابتدا مطالبه روزکار ۹ ساعته را مطرح کرده بودند، با مشاهده پيشروي جنبش، خواهان روزکار ۸ ساعته شدند. رسانه ها شروع به حدس و گمان درباره اندازه و وسعت راهيپمائيها کردند. حمله به شبح کمونيسم شروع شده بود. پليس و لباس شخصيها خود را براي مقابله با اين روز آماده ميکردند.

يکشنبه، روز قبل از اول مه ۸۶ "اتحاديه مرکزي" با حمايت واحدهاي شواليه ها و اتحاديه هاي طرفدار حزب سوسياليست، يک تظاهرات بسيج کننده در شيکاگو فراخوان داد. بيش از ۲۵ هزار نفر به اين فراخوان جواب مثبت دادند.

اول تا چهار ماه مه ۱۸۸۶

در روز موعود حدودا ۵۰۰ هزار نفر به راهپيمائي دست زدند. اين راهپيمائي تنها شامل شهرهاي بزرگ و صنعتي نميشد، حتي حاشيه شهرها هم شاهد راهپيمائيها بود. کارگران زيادي هم که در راهپيمائي شرکت نکرده بودند، اما آنروز را فقط ۸ ساعت کار کردند و اکثر جاها بدون اينکه چانه اي هم زده باشند، کارفرما حقوق کل روز را به آنها پرداخت کرد. قطعنامه هائي در ميان صداي هلهله و شادي و کف زدنها به حمايت از ۸ ساعت کار به تصويب رسيد. در اين قطعنامه ها به عمل مستقيم سياسي تأکيد ميشد. آنجا که انتظار ميرفت راهپيمائي و اعتراضي در اين روز صورت بگيرد، کارفرماها کارگاه و کارخانه ها را تعطيل کردند تا بقول خودشان از دردسر احتمالي جلوگيري کنند. در شهر سنت لويس تمامي ۲۰۰ لوله کش شهر صبح روز اول مه دست از کار کشيدند و خواهان روزکار ۸ ساعته شدند. کارفرماها در جواب گفتند که بايد کمي به ما وقت بدهيد تا روي آن فکر کنيم. اين اولين باري بود که اين بخش از کارگران شهر چنين مطالبه اي را مطرح ميکردند. صبح روز اول ماه مه مجمع عمومي اتحاديه نجاران و بناها همان شهر تصميم گرفت که از امروز روزکار قانوني ۸ ساعت است. کارفرماها هيچگونه مخالفتي نکردند و خواست آنها را بدون هيچگونه چانه زني قبول کردند. روزنامه نيويورک تايمز گزارش داد که گرچه نگرانيهائي از چهره بعضي از کارگران مشاهده ميشود، اما جو چنان همه را گرفته بود که با وجود اين نگرانيها ۳۰ هزار نفر در مراسمهاي مختلف روز اول مه شرکت کردند. حتي از اعتصاب ۲ نفره گزارش شده که کارفرما با خواسته هاي آنان موافقت کرده بود. در بسياري از شهرها راهپيمائيها تا سه مه ادامه داشت. جز در ميلواکي و شيکاگو گزارشي از دخالت پليس در دست نيست.

با بياد آوردن اول ماه مه، همانطورکه اشاره کردم معمولا واقعه "هي مارکت" به ذهن خطور ميکند. گرچه کنگره چند سال بعد انترناسيونال دوم بود که اول ماه مه را بعنوان روز جهاني کارگر (۳) پيشنهاد و تصويب کرد، اما پيش درآمد واقعه "هي مارکت" که در ۴ مه ۱۸۸۶ اتفاق افتاد، ۳ مه همان سال بود. کارگران کارخانه "مک کورميک" از فوريه ۸۶ در اعتصاب بودند و کارخانه اعتصاب شکن استخدام کرده بود. رابطه بين کارگران و کارفرما از همان سال ۱۸۶۷ که کارگران اين کارخانه بعد از ۸ ساعت کار دست از کار کشيده بودند، چندان خوب نبود. اما در فوريه سال ۸۶ بعد از اينکه کارخانه زير يکي از قراردادهايش زده بود و کارخانه را موقتا تعطيل کرده بود (Lockout)، کارگران از همان روز وارد اعتصاب ميشوند و کارخانه هم اعتصاب شکن استخدام ميکند. روز ۳ مه ۸۶ از ۱۰ هزار کارگر يکي از کارخانه هاي چوب بري که روبروي مک کورميک قرار گرفته بود، ۶ هزار در برابر اين کارخانه براي روزکار ۸ ساعته تجمع ميکنند. موقعي که يکي از رهبران کارگران سخنراني ميکند، تعدادي از اعتصاب شکنهاي کارخانه مک کورميک ميخواهند وارد کارخانه شوند. حدود ۵۰۰ نفر از تجمع کنندگان کارخانه چوب بري در اعتراض به اعتصاب شکنها در حال شعار دادن، به طرف آنها حرکت ميکنند. پليس بسوي آنها شليک ميکند و شش تن جانشان را از دست ميدهند. آگوست سپايز که بعدها در جريان دادگاه واقعه هي مارکت به اعدام محکوم ميشود، خود در ميان تجمع کنندگان بود. او که سردبير يک روزنامه کارگري انگليسي – آلماني بود، همان روز مطلب تند و تيزي عليه بربريت پليس مينويسد و فراخوان اعتراض به عمل شنيع و جنايتکارانه پليس براي روز بعد در ساعت هفت و نيم بعدازظهر در مرکز "هي مارکت" را ميدهد. پليس گفته بود که هرگونه برخورد تند را از طرف تجمع کنندگان سرکوب خواهد کرد. گرچه اتحاديه هاي زيادي فراخوان تجمع داده بودند، اما بدليل هواي سرد و باراني آنروز تنها ۳ هزار نفر به فراخوان تجمع جواب مثبت دادند. پليس شيکاگو در نزديکي تجمع کارگران قرار گرفت. فيليپ فانر Philip Foner نويسنده کتاب ده جلدي تاريخچه جنبش کاگري آمريکا ميگويد که شهردار شهر شيکاگو نيز در ميان تجمع کنندگان بوده و بعد از اينکه او ميتينگ را ترک ميکند، مخبران پليس که لباس کارگري به تن کرده بودند، به رئيس پليس خبر ميدهند که شهردار ميتينگ را ترک کرد. اواخر دقايق ميتينگ بود که تعداد ۱۸۰ تن از افراد پليس به تجمع کنندگان که حدودا ۲۰۰ نفر از آنها باقي مانده بودند، نزديک ميشوند و دستور متفرق شدن به آنها داده ميشود. در حالي که سموئل فيلدن (Samuel Fielden)، يکي ديگر از رهبران کارگري که در جريان دادگاه واقعه "هي مارکت" دادگاهي شد، سخنانش را به پايان ميرساند، به اين درخواست پليس اعتراض کرده و ميگويد که اين تجمعي مسالمت آميز است. در همين هنگام بمبي به وسط افراد پليس پرتاب ميگردد و يک تن در جا کشته ميشود و حداقل ۷۰ نفر ديگر نيز زخمي ميگردند. بعدها ۶ پليس ديگر نيز در اثر جراحات عميقي که برداشته بودند، کشته ميشوند. پليس بسوي کارگران شليک ميکند که در نتيجه چهار تن از تجمع کنندگان کشته و دهها نفر ديگر نيز زخمي ميگردند.

روز بعد از اين واقعه، حکومت نظامي در شهر شيکاگو اعلام ميگردد. صدها نفر از فعالين را دستيگر ميکنند و بعد از بازجوئيهاي اوليه هشت نفر از رهبران کارگري را براي نمايش انتقام و گرفتن زهر چشم انتخاب ميکنند: آلبرت پارسونز (Albert Parsons)، جورج انگل، آگوست سپايز، سموئل فيلدن، مايکل شواب، آدولف فيشر، لوئي لينگ، و اسکار نيب (Oscar Neebe). پال اوريچ Paul Avrich نويسنده کتاب "تراژدي هي مارکت" ميگويد که جريان دادگاه "هي مارکت" شروع اولين red scare (۴) بود. تصميم گرفته شده بود که اين رهبران را از بين ببرند تا ديگران درس عبرتي بگيرند! جز سمئول فيلدن هيچکدام از متهمين در موقع انفجار بمب در بين جمعيت نبودند. اعضاي هيئت منصفه از ميان تجار و افرادي که ميدانستند کدورت خاصي با اين رهبران دارند، برگزيده شده بودند. قاضي فرصتي به وکيل مدافع نميداد که از شاهدين سوال بکند. وکيل پليس هرچه ميخواست، بر عليه متهمين، حتي بيربط به موضوع، ميگفت. دادگاه روز ۲۱ ژوئن ۸۶ شروع به محاکمه اين هشت تن از رهبران کارگري ميکند و تا ۲۰ آگوست طول ميکشد. هفت تن به اعدام و اسکار نيب نيز به ۱۵ سال زندان با اعمال شاقه محکوم ميگردند. وکيل مدافع تقاضاي دادرسي مجدد از دادگاه عالي آمريکا ميکند که اين دادگاه به اين خواست جواب منفي ميدهد. جنبش کارگري اروپا و آمريکا بغير از ترنس پاودرلي و دور و بريهايش يکپارچه اعتراض به اين احکام ميگردد. چند روز قبل از اجراي حکم اعدام، دادگاه حکم اعدام دو نفر، شواب و فيلدن، را به حبس ابد تقليل ميدهد. روز جمعه ۱۱ نوامبر ۱۸۸۷ معروف به جمعه سياه، چهار تن از متهمين – آلبرت پارسونز، جورج انگل، آگوست سپايز و آدولف فيشر به دار آويخته ميشوند و لوئي لينگ که تنها ۲۳ سال سن داشت نيز در سلولش به گفته پليس دست به خودکشي ميزند. تعدادي بر اين باورند که او را در زندان ميکشند. روز ۱۳ نوامبر نزديک به ۵۰۰ هزار نفر به خيابانهاي شيکاگو آمدند تا شاهد تشيع جنازه اين رهبران باشند. هزاران کارگر جنازه اين رهبران را تا گورستان همراهي کردند.

در ۲۶ ژوئن ۱۸۹۳ يک روز بعد از اينکه مقبره اي به يادبود اين قربانيان در گورستاني که اين رهبران به خاک سپرده شده بودند، ساخته شد، فرماندار ايلنويز جان پيتر آلتگلد (John Peter Altgeld) در فرماني شواب و فيلدن را همراه با لوئي لينگ عفو ميکند و ميگويد که اينها و رفقايشان که اعدام شدند آدمهاي بيگناهي هستند که قرباني کدورت قاضي و هيئت منصفه دستچين شده بودند.

در ميلواكي نيز روز ۴ مه کارگران يکي از واحدهاي شواليه ها دست به راهپيمائي ميزنند. آنها يکي از کارخانه هاي آبجو سازي را مجبور به تعطيلي کردند. روز بعد، ۵ مه، که روز بعد از واقعه هي مارکت بود، پليس بطرف کارگران حرکت ميکند و دستور ميدهد که از جلوي کارخانه متفرق شوند. کارگران مقاومت ميکنند و در نتيجه پليس به کارگران شليک کرده كه ۹ نفر را که هشت تن از کارگران مهاجر لهستاني و ديگري کارگر آلماني بودند را از پاي در مي‌آورد.

کارگران دوباره خود را سازمان ميدهند

جنبش كارگري آمريكا قبل از تصميم كنگره انترناسيونال دوم قصد داشت روز اول ماه مه ١٨٩٠ را هم بمناسبت بزرگداشت جانباختگان وقايع مه ٨٦ و هم مطرح كردن دوباره مطالبه روزكار ۸ ساعته در يك سطح عمومي و وسيعتر گرامي بدارد. فدراسيون در کنگره دسامبر ۱۸۸۸ خود بار ديگر مطالبه روزکار ۸ ساعته را به بحث گذاشت. تصميم گرفته شد که طبقه کارگر متشکل در اول ماه مه ۱۸۹۰ روزکار ۸ ساعته را به اجرا خواهد گذاشت. طبقه کارگر تنها يک سال و نيم وقت داشت که به استقبال اين روز برود. براي اين منظور يک سازماندهي و کمپيني فشرده لازم بود. چهار روز مختلف را براي راهپيمائي خياباني در نظر گرفتند که خودشان را براي اول مه ۱۸۹۰ آماده کرده باشند. روز تولد جورج واشنگتن در ۲۲ فوريه ۱۸۸۹ و ۱۸۹۰، روز استقلال آمريکا در ۴ ژوئيه ۱۸۸۹، و روز کارگر (ليبر دي) در اولين دوشنبه سپتامبر ۱۸۸۹. در اولين روز انتخاب شده، ۲۴۰ گردهمائي نسبتا بزرگ در شهرهاي مختلف برگزار گرديد. در گردهمائيهاي ۴ ژوئيه ۳۱۱ گردهمائي و در ليبر دي بيش از ۴۲۰ گردهمائي بدين مناسبت برگزار گرديد. کارگران در اين گردهمائيها قطعنامه در حمايت از مصوبه کنگره ۱۸۸۸ فدراسيون به تصويب رساندند. کارگران صدها پيام همبستگي و حمايت از کارگران کشورهاي اروپائي از جمله انگلستان، فرانسه و آلمان دريافت کردند.

اول ماه مه روز جهاني کارگر

در ابتداي اين نوشته گفتم که يکي از فاکتورهاي مهم در مبارزه کارگران تجربه موفق است. رزا لوکزامبرگ ميگويد که کارگران استراليا در سال ۱۸۵۶ تصميم ميگيرند براي مطالبه روزکار ۸ ساعته روز ۲۱ آوريل کار را تعطيل کرده و به شادي بپردازند. قرار بود که فقط همان سال اين اقدام صورت بپذيرد. اما تأثير اين اقدام چنان عظيم بود که از آن به بعد تصميم ميگيرند هر سال اين عمل را تکرار کنند. ليبر دي آمريکاي شمالي هم تقريبا يک چنين سرنوشتي دارد. کارگران در سال ۱۸۸۲ تصميم ميگيرند که روزي را به احترام کارگر جشن بگيرند. مارش آن سال چنان تأثيري بر کارگران ميگذارد که در سال ۱۸۸۴ "اتحاديه مرکزي آمريکا" تصميم ميگيرد هر ساله اين عمل را در اولين دوشنبه سپتامبر تکرار کنند. چنانکه امروز ليبر دي روز تعطيلي کارگر در آمريکاي شمالي است. گرچه ليبر دي حاصل مبارزه کارگران بود، اما امروز به روزي براي جدا کردن طبقه کارگر آمريکاي شمالي از طبقه کارگر جهاني بدل شده است.

کنگره پاريس انترناسيونال دوم (در واقع کنگره مؤسس) در سال ۱۸۸۹ تصميم ميگيريد که در حال حاضر مهمترين مطالبه کارگران روزکار ۸ ساعته ميباشد. ريموند لوين Lavigne به نمايندگي از "فدراسيون انجمنهاي کارگران و اتحاديه هاي کارگري" فرانسه قطعنامه اي را به کنگره ميبرد که خواهان در دستور گذاشتن روزکار ۸ ساعته ميباشد. او از کنگره ميخواهد که اين خواست بصورت يک اعتراض دست از کار کشيدن هماهنگ در سراسر جهان به نمايش گذاشته شود. نماينده آمريکا هيو مکگرگر Hugh McGregor كه در واقع نماينده سموئل گامپرز بود و خود جنبش كارگري آمريكا كسي را بعنوان نماينده رسمي به آن كنگره نفرستاده بود، به اطلاع کنگره رساند که کارگران آمريکا قصد دارند روز اول ماه مه را در اعتراض به طولاني بودن ساعات کار و روزکار ۸ ساعته دست به راهيپمائي بزنند و خواست که انترناسيونال نيز اين روز را اول ماه مه در بزرگداشت سالگرد وقايع ماه مه ۱۸۸۶ برگزيند. کنگره اين پيشنهاد را پذيرفت و قطعنامه اي بتصويب ميرساند مبني بر اينکه روز اول ماه مه ۱۸۹۰ براي مطالبه روزکار ۸ ساعته، کارگران همه کشورها با در نظر گرفتن شرايط موجود در کشور مربوطه در مراسمهاي اول مه شرکت کنند. همين اضافه کردن قسمت "با در نظر گرفتن شرايط موجود در کشور مربوطه" بود که راه را براي تفسيرهائي باز گذاشت و تعدادي از اتحاديه هاي کارگري انگليس در سال ۱۸۹۰ اقدامي نکردند. در اول ماه مه ۱۸۹۰ کارگران اروپا، استراليا و آمريکاي شمالي دست از کار کشيدند و در خيابانهاي شهرهاي کشورهاي مربوطه به راهپيمائي پرداختند. تأثير اعتصاب اول ماه مه ۱۸۹۰ چنان تکاندهنده بود که کارگران تصميم ميگيرند اين اقدام را هر سال تکرار کنند، تا به مطالبه روزکار ۸ ساعته خود دست بيابند. النور مارکس در سخنراني اش در اول ماه مه ۱۸۹۰ در هايد پارک ميگويد: "به ياد دارم که زماني ده دوازه نفري اينجا براي مطالبه روز کار ۸ ساعته جمع ميشديم و سال بعد اين ده دوازده نفر به چند صد نفر ميرسيد و سال بعد به چندين هزار نفر و آن چندين هزار نفر اكنون به اين عظمتي تبديل شده که مشاهده ميکنيد!"

گرچه اول ماه مه از دل مبارزه براي روزکار ۸ ساعته متولد شد، اما حتي آنجا که کارگران به روزکار کمتر از آن هم دست يافتند، اين روز را بعنوان سمبل مبارزه بر عليه نابرابري گرامي ميدارند. اول ماه مه سمبل مبارزه و اتحاد کارگران است. امروز ديگر در اول ماه مه لزوما مطالبه روزکار ۸ ساعته مطرح نميگردد. براي مثال در سالهاي گذشته در ايران مطالباتي چون لغو کار قراردادي، افزايش دستمزد، کاهش ساعات کار روزانه، آزادي تشکل کارگري، برسميت شناخته شدن اول ماه مه، بيمه بيکاري و غيره مطرح گرديده اند. قطعنامه کنگره زوريخ انترناسيونال دوم درباره اول ماه مه ميگويد: "نمايش مصمم خواست طبقه کارگر براي از بين بردن اختلافات طبقاتي". اما متأسفانه امروز در برخي جاها با وجود زمينه براي طرح مطالبات جنبش کارگري، به يک روز تعطيل صرف بدل شده است. حتي در کشورهايي هم آن را در روزهاي آخر هفته و يا بعد از کار واگذار ميکنند که کار نخوابد. رسالت اول ماه مه خواباندن کار به نشانه اعتراض بود. البته که بايد اول ماه مه تعطيل رسمي باشد. اما در عين حال بايد در اين روز با برگزاري مراسمهاي مختلف بر تضاد طبقاتي و خواستهاي اصلي طبقه کارگر انگشت گذاشته شده و تأکيد شود.

-------

پاورقي

(۱) مبارزه بر سر کاهش ساعات کار روزانه البته که مختص جنبش کارگري آمريکا نبود. در سال ۱۸۵۶ جنبش کارگري استراليا مطالبه کاهش ساعت کار را علنا مطرح کرده بود. و يا مبارزه بر سر کاهش ساعت کار به ۱۰ ساعت باعث تصويب "مصوبه ۱۰ ساعت کار" روزانه در انگليس ميگردد که ساعات کار هفتگي در شهرکهاي کوچک و روستاها را به ۶ روز ۱۰ ساعته و تعطيلي يکشنبه ها براي به جا آوردن آئين مذهبي، تقليل ميدهد و در شهرهاي صنعتي، آنجا که رشد سرمايه داري مذهب را وادار به عقب نشيني کرده بود، به ۷ روز ۱۰ ساعته تقليل يافت. اما براي بررسي ريشه هاي اول مه، من سعي کردم وارد جزئياتي که ميتواند به اين موضوع مشخص بيربط باشد، پرهيز کنم.

(۲) در زمان عقد قرارداد بين تشکل کارگري با مديريت، اگر به توافق نرسند، دو احتمال وجود دارد. يا پس از طي مراحل قانوني، کارگران وارد اعتصاب ميشوند. و يا يک احتمال ديگر اين است که قبل از اعلام اعتصاب از سوي تشکل کارگري، مديريت اعلام "اعتصاب" بکند که در ادبيات کارگري به آن Lockout ميگويند. در اين مرحله مديريت محل کار (کارخانه، کارگاه، مدرسه، بيمارستان و غيره) را تعطيل ميکند. در اين مرحله هم در واقع کارگران همان کارهائي را که در مواقع اعتصاب، پيکت و ميز اطلاعات و غيره ميکنند، انجام ميدهند.

(۳) کنگره انترناسيونال دوم در واقع اين روز را بعنوان روز جهاني کارگر پيشنهاد نکرد، بلکه آن را فقط براي اول ماه مه ۱۸۹۰ پيشنهاد کرد.

(۴) Red Scare را به دوره هائي در آمريکا ميگويند که از وحشت کمونيسم هيئت حاکمه از سايه خودش هم ميترسد. در اين دوره ها هر کسي را که از نظرشان مشکوک بنظر برسد دستگير ميکنند. نشريات چپها را توقيف ميکنند. تشکلات دمکراتيک را مورد حمله قرار ميدهند و رهبران کارگري را جزو ليست سياه قرار ميدهند. به کلامي ديگر يک جو ارعاب تمام معنا بر جامعه حاکم ميکنند. فيلمهاي A Beautiful Mind, و Guilty by Suspicion مثالهاي خوبي از اين دوره ها را به نمايش ميگذارند.

در نوشتن مطلب بالا از منابع زير استفاده شده است:

- The History of May Day, Alexander Trachtenberg

- May Day: A short history of the International workers' Holiday 1886 - 1986, Philip S. Foner

- What are the origins of May Day? Rosa Luxemburg

- Anarchy and the Knights, Terence Powderly

- Eleanor Marx's Speech at the First May Day Hyde Park,

- May Day: Made in America, Joseph North

- Western Labor Parades, New York Times May 2, 1886

آوريل ٢٠٠٥

söndag 25 april 2010

حمید تقوائی: روز کارگر، روز انقلاب! .اهميت و پيام اين روز در چيست؟



به اول ماه مه، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر نزدیک می شویم و بی مناسبت نیست در اینمورد صحبت کنیم که اهمیت این روز در چیست. پیام و مضمونش چیست و چرا هر سال کارگران جهان چنین روزی را بزرگ می دارند.

روز کارگر قبل از هر چیز، روز اعتراض به دنیای موجود است. دنیایی که در آن انسان و انسانیت زیر پا له می شود. دنیایی که بر محور سود و سودپرستی و منافع یک اقلیت ناچیزی می گردد و اکثریت عظیم مردم دنیا را در فقر، بیحقوقی، فلاکت و مسکنت غوطه ور کرده است.

در قرن بیست و یکم، علیرغم تمام پیشرفتهای تکنولوژیک و علیرغم اینکه قدرت تولیدی جوامع بطور بی سابقه ای رشد کرده و این امکان را بوجود آورده که بتوان زندگی مرفهی را برای همه ساکنین کره ارض فراهم کرد، در چنین شرایطی، هر شش ثانیه یک کودک بخاطر بیماریهای کاملا قابل پیشگیری جان خودش را از دست می دهد. به این دلیل که برای اکثریت عظیم مردم دنیا از حداقلی از بهداشت، خدمات درمانی و از حداقلی از احترام به جان و زندگی انسانها در این دنیا خبری نیست. این دنیا را بر این محور سازمان نداده اند. جوامع سرمایه داری حول تأمین رفاه و منزلت و معیشت و احترام به انسان و انسانیت سازمان نیافته اند بلکه حول قوانین بازار یعنی سود و سودآوری تنظیم شده اند. اقتصاد این جوامع و به تبع آن روبنای سیاسی این جوامع، فرهنگ و مناسبات و روابط اجتماعی شان، بر این پایه سازمان پیدا کرده که یک اقلیت ناچیزی باید از قبل کار اکثریت عظیم جامعه سود و هر چه بیشتر و بیشتر سود ببرد و در ناز و نعمت غوطه ور شود و اکثریت عظیم مردم برده آن اکثریت باشند.

آمار رسمی در جامعه آمریکا، ثروتمندترین جامعه دنیا، اعلام می کند که یک درصد جمعیت آن کشور نود درصد ثروت را در اختیار دارد. این یک درصد صاحب سرمایه ها است. یک درصدی که قدرت سیاسی را در دست دارد. رسانه ها را در اختیار دارد، به افکار عمومی و فرهنگ شکل می دهد و از قبل کار آن نود و نه درصدی که از تمام اینها محروم است، زندگی می کند. جنگ ها بپا می کنند، سیاست خارجی و داخلی تعیین می کنند و ــ بخصوص امروز در دل این بحران اقتصادی ــ جوامع بشری را به صلابه می کشند برای اینکه منافع عظیم شرکت های مالتی میلیاردر حفظ شود.

این وضعیت هم اکنون در تمام دنیا حاکم است و در ایران بطریق خیلی فاحش و کاملا برجسته ای شما این ظلم و استثمار و تبعیض را مشاهده می کنید. یک دار و دسته مفتخور مذهبی حکومت را در دست گرفته که منافع یک اقلیت ناچیز صاحب سرمایه را حفظ می کند و خود حکومتی ها در رأس قله این اقلیت مالتی میلیاردری در جامعه ایران قرار گرفته اند. آیت الله ها و "آقازاده ها" شان پولشان از پارو بالا می رود و در مقابل ــ بنابر آمار خودشان ــ هشتاد درصد جامعه زیر خط فقر زندگی می کنند. حداقل دستمزد در ایران یک سوم خط فقر رسمی است و بخاطر این وضعیت، فقر، اعتیاد، فحشا، خودکشی و افسردگی و تمام مصائب اجتماعی ناشی از فقر در جامعه بیداد می کند. در ایران، حکومت مذهبی و مذهب به خدمت گرفته شده برای پاسداری از منافع این اقلیت ناچیز و روز جهانی کارگر، روز اعتراض به این وضعیت است. روز اعلام این است که چنین وضعیتی در تقدیر انسان نیست. نه مشیت الهی است و نه سرنوشت و نه از ژن و غریزه و طبیعت انسانها ناشی می شود که چنین وضع نابسامان و فلاکتباری در دنیا برقرار باشد. علت این وضعیت فقط و فقط این است که یک اقلیت ناچیز (طبقه سرمایه دار) بر دنیا حکمروایی می کند و همه چیز را در جهت منافع خودش سازمان داده است.

این وضعیت باید درهم بشکند و کارگران در پیشاپیش صفوف مردم رنجدیده و محروم این دنیا، همواره اعتراضشان این بوده که باید استثمار بربیفتد. باید کار مزدی بربیفتد و اینکه آزادی، آزادی رقابت و قوانین بازار آزاد نیست. آزادی یعنی بازگرداندن اختیار به انسانها. انسان ها باید مختار باشند که هرجور می خواهند زندگی کنند. باید از بالاترین استانداردهای رفاهی زندگی برخوردار باشند و این ممکن است. می شود. قدرت تکنیکی و رشد تکنولوژی آنقدر هست که چندین برابر جمعیت کره زمین را با رفاهی چندین برابر وضعیت موجود تأمین کند و زندگی شان را سازمان دهد. این ممکن است و تنها یک شرط دارد و آنهم این است که سود و سودپرستی را کنار بزنید. سازمان دادن سیاست، اقتصاد و روابط اجتماعی را بر مبنای سودآوری لغو کنید. قدرت و دخالت در سرنوشت سیاسی را بدست خود مردم بسپارید و این حکومت های بالای سر مردم را کنار بزنید. تمام این زندان ها، سرکوبگری ها، بیحقوقی ها و دیکتاتوریها لازم شده اند برای اینکه منافع اقتصادی این اقلیت را تأمین کنند و در ایران بیش از هر جای دیگر این واقعیت تلخ بارز و آشکار است. از بیت رهبری بگیرید تا آیت الله های میلیاردر و یک مشت مفتخور صاحب کارخانجات و معادن و دیگر منابع ثروت جامعه- یک مافیای اقتصادی که مجموعا حتی یک در صد جامعه را هم تشکیل نمیدهد- از قبل سرکوب و به شلاق کشیدن یک جامعه هفتاد میلیونی پولشان از پارو بالا می رود. اینها هستند که به کهریزک و اوین و خاوران ها احتیاج دارند. اینها هستند که به شکنجه و اعدام تجاوز و آدمکشی احتیاج دارند. دعوا بر سر ایدئولوژی ها، افکار متفاوت یا شیعه و سنی و کافر و مؤمن و غیره نیست. این مزخرفات را باید کنار گذاشت. بروشنی پای منافع مادی یک اقلیت مفتخور در میان است که با تمام توان جهنمی اش دارد از این منافع دفاع می کند.

در برابر این، ما در یکسال اخیر در ایران شاهد یک جنبش انقلابی هستیم بر علیه این وضعیت و به همین دلیل روز کارگر امسال، روز انقلاب هم هست. روز انقلاب علیه این وضعیت و بطور مشخص در ایران، این دو با هم قرین شده اند. امسال در شرایطی به استقبال روز جهانی کارگر می رویم که یک جامعه هفتاد میلیونی بلند شده و در کنار طبقه کارگر، با همان اهداف، با همان نوع اعتراض به خیابانها ریخته و اعلام کرده که دیگر بس است و این وضع را نمی خواهیم. روز اول ماه مه روزی است که این جامعه کیفرخواست خودش را از زبان طبقه کارگر بر علیه سرمایه داری اعلام می کند. با آن سیاست ها، اهداف و آرمانهایی که کارگران همیشه اعلام کرده اند. کارگران نه می خواهند استثمار شوند و نه هیچ نفعی در استثمار کسی دارند. کارگران فقط وقتی می توانند آزاد شوند که همه جامعه آزاد شود و به همین خاطر، پرچم، سیاست و افق کارگری یعنی سوسیالیسم، لغو استثمار و سودپرستی، با منافع اکثریت عظیم مردم در ایران و در کل جهان کاملا بهم مربوط و منطبق است.

روز جهانی کارگر، روزی است که کارگران به همه محرومان، به همه ستمکشان و تمام کسانیکه به نحوی از تبعیض در رنج اند، فراخوان می دهند که به این صفوف بپیوندند. به صفوف کارگران جهان برای مبارزه علیه کل سرمایه داری. مضمون اعتراضات، مضمون انقلابات و ریشه های مادی و عینی مبارزه در دنیای امروز ــ و از جمله در ایران در طول یکسال اخیر ــ چیزی جز اعتراض به استثمار و سودپرستی، یعنی پایه های این ظلم، ستم و بیحقوقی نیست. برای رسیدن به آزادی باید استثمار و فقر را برانداخت و باید از آن طبقه و بخش ناچیزی از جامعه که این استبداد و سرکوب را برای دفاع از منافع خودش لازم دارد، خلع ید کرد و هم از نظر سیاسی و هم بلحاظ اقتصادی کنارش زد.

هم اکنون یکسال است که جنبش انقلابی در ایران در این جهت به پیش می رود. این جنبش باید اهدافش را روشن تر بشناسد. شفاف تر بشناسد و با پرچم اعتراض به حکومت اسلامی سرمایه به خیابان بیاید و من مطمئن هستم با این پرچم و با این افق و جهت گیری، دیر نخواهد بود که جمهوری اسلامی را بزیر بکشیم و یک جامعه آزاد، شاد و برابر، یک جامعه سوسیالیستی را پایه گذاری کنیم.

این متن از برنامه "۱۰ دقیقه با حمید تقوائی" بوسیله هادی وقفی پیاده شده است.