måndag 28 februari 2011

از تلویزیون کانال جدید برای فراخوان های خود و خبررسانی استفاده کنید.تلفن تماس و مشخصات در هاتبيرد

از تلویزیون کانال جدید برای فراخوان های خود و خبررسانی استفاده کنید

تلویزیون کانال جدید هرشب در شبکه هاتبرد فرکانس ١١٦٠٤ به زبان فارسی برنامه دارد و در ایران و اروپا و خاور میانه دیده میشود.

"کانال جدید" نزدیک به هفت سال است برنامه دارد و در ایران کانالی شناخته شده و پربیننده است.

کانال جدید تریبون جوانان و مردمی است که قصد به زیر کشیدن جمهوری اسلامی را دارند.

حدود دو ساعت از برنامه روزانه به صحبت بینندگان اختصاص دارد. میتوانید تماس بگیرید و برای تظاهرات های سه شنبه ها مردم را مطلع کنید و یا درمورد هر موضوع سیاسی یا اجتماعی صحبت کنید.

ساعت پخش ١٠ و نیم تا ١ و نیم شب به وقت تهران، فرکانس ١١٦٠٤ از شبکه KBC

دوستان هرچه بیشتری را به تماشای برنامه های "کانال جدید" دعوت کنید.

تلفن های تماس:

0013108569897

0015053334174


عاطفه اقبال : حکایت غریبی امروز فرزندان موسوی و حکایت غریبی ما در زمان نخست وزیری موسوی

چند لحظه پیش در سایت جرس نامه فرزندان آقای موسوی را میخواندم. نامه ای که مرا ناراحت کرد و به فکر فرو برد. با خود فکر کردم هرگز برای هیچ کس این دربدری و غریبی را نخواسته ام. ولی نتوانستم به غریبی پدر و مادر و خانواده های خودمان در زمان خمینی و نخست وزیرش آقای موسوی فکر نکنم و آه نکشم. فرزندان موسوی نوشته اند :
فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر. یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»ا
واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!ا
و من به تابستان سال 60 بازگشتم. دوران طلایی خمینی!! بود و موسوی نخست وزیرش و کروبی رئیس بنیاد مستضعفان و ...من در زندان بودم . عارف برادرم در تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شهید شده بود. محمود همسرم را دستگیر کرده و از شدت شکنجه بر روی برانکارد برای تیرباران برده بودن. در حالکیه خانواده ام مراسم ترحیم برادرم را در خانه برگزار میکردند و عزادار بودند پاسداران به خانه ما حمله کرده بودند و پدر و مادر و همه خانواده فراری شده بودند. خانه مصادره شده بود و به گفته همسایگان هر روز نارنجکی محض دلخوشی به حیاط خانه پرتاب میکردند. خانواده ماهها هیچ جا و مکانی حتی برای خوابیدن شب نداشتند. پدرم با شنیدن خبر شهادت عارف سکته کرده بود و ناراحتی قلبی داشت. مادرم آشفته بود. دو خواهر کوچکم معصومانه از مدرسه باز مانده بودند و دربدر بودند. مادر میگفت همیشه به بچه هایی که به مدرسه می رفتند چنان با حسرت می نگریستند که دلم ریش میشد. ولی نمیتوانستیم مدرسه بگذاریم چون پاسداران حتی به مدرسه آنها نیز برای دستگیری شان!! رفته بودند. مگر فاطمه مصباح 13 ساله را به همراه تمام خانواده اش اعدام نکرده بودند!؟ رژیم به چه کسی رحم کرده بود که به ما بکند!؟.
نامه فرندان موسوی را خواندم دیدم نوشته اند : در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟
و من باز بیاد آوردم، وقتی مادر برایم تعریف میکرد شبهایی را که داخل ماشین در مسیر شهرهای مختلف خوابیده اند که دستگیری نشوند. وقتی روزها و روزها فقط در ماشین از این شهر به آن شهر رفته اند و هر لحظه هراس و ترس در دلشان بوده که نکنه بچه های دیگرشان را هم از آنها بگیرند. یا ترس اینکه نکند مرا نیز در زندان اعدام کنند.
یا وقتی خواهرم برایم تعریف کرد از محمود همسرم و دل من هنوز هم که به او فکر میکنم ریش ریش میشود. عفت خواهرم میگفت :
در وسط چهار راهی در تهران با همسرم و دو دختر کوچکم در ماشین بودیم. جایی را نداشتیم. از شمال تازه برگشته بودیم و می اندیشیدیم که به خانه چه کسی امشب میتوانیم برویم ولی کسی را نمی یافتیم. ناگهان در سر چهارراه همسر تو را یعنی محمود را دیدیم. با یکی از دوستانش بود و رنگ به چهره نداشت. سوار ماشین شدند و محمود گفت مدتها است که در خیابان می خوابیم و چند روز است غذا نخورده ایم . خواهرم میگفت: محمود میگرن شدیدی داشت و گفته که فقط با معده خالی این چند روز قرص مسکن خورده ام. آنشب با خواهرم و خانواده اش به رستورانی رفته و غذا خورده بودند و این آخرین دیدار خانواده ام با همسرم بود . او بعد از چند روز در خیابان دستگیر شد و به زیر شکنجه رفت ولی لب از لب نگشود. برای همین لاجوردی جلاد روی برانکارد او را به میدان تیر برد.
و من چه غریب بودم وقتی خبر تیرباران او را در زندان شنیدم. وقتی خبر کشته شدن برادرم را شنیدم. وقتی خبر سکته پدرم را در زندان جایی که کاری از دستم بر نمی آمد شنیدم و وقتی خبر دربدری خانواده ام را می شنیدم. وقتی خبر تیرباران بهترین جوانان فامیل را یکی یکی در زندان می شنیدم.
من و ما چه غریب بودیم. زمانی که در اوین تا سیصد گلوله را هر شب می شمردیم و در قلبهایمان فریاد میزدیم : به چه گناهی!! وقتی دو تن از دوستان برادرم را که 16 سال بیشتر نداشتند، "محمد حاج حسنی" و " بیژن کامیاب شریفی " اعدام کردند. وقتی محمد کوچک شب اعدام از اوین به پدر و مادرش زنگ زده و گفته بود مادر تمام بدنم خونین است. آیا با بدن خونین می توانم نماز آخر را بخوانم!؟ آه که پدر مادر محمد و بیژن آنشب چه غریب بودند. آری خانواده های ما آنزمان چه غریب و بی پناه بودند. و هنوز بعضیها آنزمان را دوران طلایی و نه دوران سرخ و خون آلود می نامند!! و شرم هم نمی کنند
و اکنون فرزندان موسوی -نخست وزیر بقول خودش دوران طلایی امام!! - غریبند و من غریبی را برای هیچکس نمیخواهم. زندان و حصر خانگی را هم نمیخواهم. دلم میخواهد که موسوی و کروبی و تمامی آنها از چنگ جناح خامنه ای نجات پیدا کنند تا فرزندانشان غریب نمانند . ولی دلم میخواهد روزی برسد که همه . نه فقط موسوی و کروبی و کسانی که در سالهای سیاه حکومت ولایت فقیه کاره ای بوده اند .بلکه تک تک ما، همه گروه ها و حزب ها و همه کسانی که حتی برای آزادی جنگیده اند. پاسخگوی خوب و بد اعمالشان در برابر مردم باشند و حداقل اگر به سئوالات ما جواب نمیدهند به سئوالات مردم پاسخ دهند که طی این سی و سه سال چه گذشت و هر کس چقدر در آنچه گذشت سهم داشت.
قلبم امشب با یادآوری این خاطرات بدجوری گرفته است. دلم میخواهد کسی باشد که سرم را بر شانه اش بگذارم و بغضم را گریه کنم. یاد محمود همسرم که شش ماه بیشتر نتوانستم آغوشش را تجربه کنم بر قلبم سنگینی میکند و از خود سئوال میکنم چه کسی غریب است؟
روزگار غریبی است نازنین
عاطفه اقبال - ساعت 12 و 45 دقیقه صبح شنبه 6 اسفند 89

söndag 27 februari 2011

,هدف، شعارها و رهبری -شعار مذهبی ادامه حکومت مذهبی است ,شعار ها بايد سکولار باشند.

چيا مسعودى:

هدف، شعارها و رهبری

١- هدف جنبش آزادیخواهانه ما رسیدن به جامعه ای مبتنی بر آزادی، برابری، حرمت و احترام مردم، و در یک کلام جامعه ای انسانی است. هدف مستقیم و اولین هدف ما سرنگونی نظام کنونی است که در تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، ارتجاعی و ضد مردم است.

٢- شعارهای یک جنبش آزادیخواهانه نمیتواند آزادیخواهانه نباشد. اگر حکومت سکولار میخواهیم شعارها هم باید سکولار باشد. شعار مذهبی ادامه حکومت مذهبی است به همین شکل یا با تعویض چند مهره. برای تک تک ما حیاتی است که خواستهای خود را در شعارهای آهنگین بگنجانیم و آنرا همه جا فریاد بزنیم. و هر نوع شعار ارتجاعی که پیش پای ما گذاشته شود را افشا و منزوی کنیم. شعارهای ما مقابل حکومت است اما در عین حال شاخص خوبی برای تشخیص این است که چه کسانی با مردم همراهند و چه کسانی نیستند.

٣- رهبری یک جنبش آزادیخواهانه نمیتواند آزادیخواه نباشد. رهبری ای که از ساده ترین تمایلات و خواستهای مردم شفاف و روشن دفاع نکند، معلوم است که باب طبعش نیست و مخالف آن است و بنابراین رهبر آن جنبش نیست. ترمز آن است. حزب یا فرد یا گروهی که به صراحت، سکولاریسم و جدائی مذهب از دولت را نخواهد، لغو مجازات اعدام و آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده و اعتصاب و تشکل را نخواهد، برابری کامل زن و مرد را نخواهد، مصادره اموال سارقان مسلح (باندهای حکومتی و آیت اله های میلیاردر) را مطرح نکند با مردم نیست. هیچ انسان آزاده ای با این خواستها مخالف نیست.

١٠ اسفند به خيابان مي آييم .اکثريت جامعه به کمتر از سرنگونی این حکومت و یک حکومت سکولار رضایت نمیدهد.در حاشيه بيانيه شوراي اميد

ساندیس خورهائی در لیاس شورای سبز امید

استراتژی روشن برای مبارزه اساس کار ما است

شورای رنگ سبز امید دیگر شورش را درآورده است. رسما به مردم دهن کجی میکند و با بیشرمی کامل اهداف نه چندان متفاوت خود با خامنه ای را آنهم تحت عنوان رهبر مبارزه منتشر کرده است. اینها همان ساندیس خورها هستند که در لباس سبز امید میخواهند سر این مبارزه را شیره بمالند. اینها بخشی از خود حکومتند. تحت فشار جوانان پرشور و انقلابی نهایتا سه روز برای تظاهرات تعیین شد. شورای امید رسما روز ١٧ اسفند را کنار گذاشته و روز ٢٤ اسفند را هم مشروط کرده است و روز ١٠ اسفند را هم فرموده اند که شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای داده نشود.

نمیتوان به راحتی از کنار اینها گذشت و گفت انشاء اله گربه است. سال ٥٧ هم خمینی و شرکا در لباس انقلاب ظاهر شدند و به کمک بی بی سی بلائی به سر انقلاب مردم آوردند و نهایتا با توحش انقلاب مردم را برای آزادی و رفاه به خون کشیدند و حکومت را گرفتند. الان هم همانها، با همان اهداف و با همان روش ها میخواهند مبارزه مان را از درون خفه کنند.

اینها اما در مقابل فشارهای مردمی که سرنگونی میخواهند افشا میشوند و عده ای دیگر با همان اهداف اما با رنگی متفاوت پا جلو میگذارند. راهش این است که ما هم با اهداف روشن، خواستهائی روشن، استراتژی روشن خود را تعریف کنیم و محکم و استوار بر آن پافشاری کنیم.

اساس استراتژی ما سرنگونی حکومت است. بدون هیچ تخفیفی.

خواست های ما سکولاریسم، آزادی های بی قید و شرط سیاسی، برابری کامل و بیقید و شرط زن و مرد، لغو مجازات اعدام و الغای قوانین جنایتکارانه و کثیف قصاص، محاکمه سران جنایتکار رژیم، مصادره اموال مفتخورهای دزد از آیت اله ها تا وزرا و مقامات و فرماندهان و غیره، در هم شکستن نیروهای سرکوب و اوباش سپاه و بسیج و بیت رهبری و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و انحلال کامل آنها در اولین روز پیروزی و خواست های رفاهی مردم است.

راه ما انقلاب، تظاهرات های بزرگ و میلیونی همراه با اعتصابات سراسری معلمان و کارگران و دانشجویان و کارمندان است.

میتوان اینها را تکمیل کرد اما بنظر من روح و جوهر مبارزه ما روشن است.

اگر روی این مبانی روشن نباشیم کلاه سرمان میگذارند و هرروز کلاه سرمان میگذارند.

محکم روی این خواستها پافشاری کنید. دشمنان خود را در هر رنگ و لباسی افشا کنید و محکم به آنها نه بگوئید. اینها از ما نیستند. اینها کنار خامنه ای و سایر اوباش حکومتند. اگر در پز منتقد و آنهم نه مخالف ظاهر میشوند، تحت فشار ما و برای ترمز کردن مبارزه ما است. امثال آیت اله بی بی سی این ارگان کثیف و دست راستی هم بلندگوی آنها است.

کور خوانده اند. نود درصد جامعه به کمتر از سرنگونی این حکومت و یک حکومت سکولار رضایت نمیدهد. نود درصد جامعه به کمتر از برابری کامل زن و مرد رضایت نمیدهد. مردم آزادی میخواهند رفاه میخواهند و شورای رهبری سبز امید و شرکا بدانند که جامعه تفاوتی میان اینها و دوستان و همکاران حکومتی شان قائل نیست.

روزهای ١٠، ١٧ و ٢٤ با شعارهای خودمان و در راس آنها شعار مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور، حکومت اسلامی نمیخواهیم، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، حکومت ضد زن نمیخواهیم به خیابان میائیم و پاسخ این حضرات را در خیابان میدهیم.

چیا مسعودی

٧ اسفند ٨٩

منشوری برای اتحاد و انقلاب

اکثر قریب به اتفاق کسانی که درمورد منشور تازه جنبش سبز اظهار نظر کردند خیلی روشن به آن نه گفتند. و حق هم دارند. جان خود را برای قانون اساسی و ولایت فقیه کف دستشان نگذاشته اند.

نویسندگان این منشور پتانسیل انقلابی و رادیکال گسترده در جامعه را نشناخته اند. فکر میکنند هنوز دوره خمینی است، اما همان دوره خمینی هم مردم حکومت اسلامی نمیخواستند. سه هفته پس از قیام بهمن دهها هزار زن به خیابان آمدند گفتند انقلاب نکرده ایم که به عقب برگردیم. رژیم با اسید و تازیانه آنها را به خانه فرستاد و بعدش هم صدهزار نفر را اعدام کرد که این حکومت را زورچپانی کند. در این ٣٢ سال مردم، بخش های مختلف مردم به اشکال مختلف اعتراض کردند، اعتصاب کردند، نوشتند و گفتند و تظاهرات سازمان دادند که بگویند حکومت مذهبی، فاسد، دزد، سرکوبگر، ضد آزادی، ضد زن، ضد شادی، ضد فرهنگ مدرن و انسانی را نمیخواهند.

ما به منشور دیگری نیاز داریم که همه ما را متحد و یکپارچه کند، نه برای اصلاح رژیم بلکه برای سرنگونی آن. "منشور جنبش سبز" عامل تفرقه است چون اکثر مردم را نمایندگی نمیکند، متعلق به قشر بسیار کوچکی است.

اولین مساله متحد شدن حول خواستهائی است که نه یک گروه معین که واقعا مردم معترض را نمایندگی کند.

آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی، آزادی های بی قید و شرط بیان و عقیده و تظاهرات و اعتصاب و تشکل و مطبوعات، جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش، لغو همه قوانین ضد زن و جداسازیها و برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در همه زمینه ها، محاکمه سران رژیم به جرم ٣٢ سال جنایت علیه مردم، مصادره اموال آیت اله های میلیاردر، مقامات و آقازاده های دزد و سایر دزدان اموال مردم به منظور صرف آنها در راه رفاه مردم، لغو مجازات اعدام و الغای فوری قوانین کثیف قصاص اسلامی، لغو قانون اساسی و قانون کار ضد کارگر و سایر قوانین جمهوری اسلامی، انحلال سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات و بیت رهبری و سایر ارگانهای چماق بدست حکومت.

اینها نه همه خواستها بلکه تعدادی از مهمترین خواستهای مردم است.

ما حول خواستهای سیاسی میتوانیم متحد شویم نه حول ایدئولوژی. ایدئولوژی هر کس برای خودش. مذهب و نداشتن مذهب امری شخصی است و کسی حق محدود کردن و دخالت در آنها را ندارد.

اما علاوه بر خواستها راهکارها هم مهم است.

مردم ایران و اکثر اعضای این گروه هم اصلاح رژیم را نمیخواهند. امروز انقلاب برای سرنگونی حکومت گفتمان مسلط است. بویژه بعد از انقلاب مصر و تونس و جنبش های بزرگ توده ای که در بسیاری کشورهای خاور میانه و آفریقا شروع شده است، انقلاب را بعنوان تنها راه موثر جلو پای همه ما قرار داده است.

انقلاب یعنی تعرض به ستون های حکومت، یعنی باز کردن در زندانها به قدرت مردم، یعنی شکاف انداختن میان نیروهای سرکوب و بالای حکومت، و نهایتا درهم شکستن ماشین سرکوب حکومت و اعلام یک حکومت دیگر که اکثریت مردم محروم و ستمدیده را نمایندگی کند.

مدام مردم را نصیحت میکنند که خشونت نکنید. این یک بی انصافی محض است.

مگر مردمند که خشونت میکنند؟ مردم در مقابل باتوم و گلوله و کهریزک و شکنجه و غیره حداکثر سنگ برداشتند. حق نداشتند؟

روز شش دی سال قبل یعنی عاشورا مردم نشان دادند در عین حال که تعرض میکنند اما انسانیت بالائی بر آنها حاکم است. کسی که مدام به این مردم میگوید خشونت نکنید اولا غیر مستقیم خشونت دولت را کمرنگ میکند و ثانیا هدفش انقلاب و سرنگونی نیست. تحمیل همین قانون اساسی و ولایت فقیه و غیره است که باور کنید مردم اینها را نمیخواهند و روز شش دی و یک سال پشت سر هم به خیابان آمدند و با صدای بلند گفتند که این حکومت و قانون و ولایت ومقامات و نیروهای سرکوب و مجلس و غیره اش را نمیخواهند.

در یک کلام ما میخواهیم انقلاب کنیم، حکومت اسلامی را به زباله دان تاریخ بیندازیم و بجای آن جامعه ای مبتنی بر آزادی، برابری، رفاه و سکولاریسم بنا کنیم.

بنابراین ما به منشور دیگری نیاز داریم و بنظر من خطوطش همینها است که من اینجا مختصر نوشته ام. اینها نکاتی است که در همین گروه در یک ماه گذشته از طرف هزاران نفر از اعضای این گروه بصورت پراکنده نوشته شده و سالها است در قطعنامه های اعتراضات زنان و کارگران و دانشجویان و جوانان به انحاء مختلف قید شده است.

بیائید حول این خواستها و راهکارها متحد شویم.

من فکر میکنم چنین منشوری ما را قوی و متحد میکند. از هر رنگی که هستیم سبزیم یا سرخ یا آبی میتوانیم حول این خواست ها کنار هم باشیم و دوش به دوش هم به خیابان برویم. اعتصاب کنیم. شعار بنویسیم. شبنامه پخش کنیم و اعتقادات شخصی خودمان را هم برای خودمان نگه داریم. مسلمانیم یا مسیحی یا بی مذهب، به خودمان مربوط است. اما اعتقادات شخصی را به جمع تحمیل نکنیم. شعارهای مذهبی را به دیگران تحمیل نکنیم. ما برای جامعه ای مبارزه میکنیم که یک اصلش این است که مذهب و یا نداشتن مذهب آزاد است و امر شخصی افراد است.

الان چیزی که احتیاج داریم اتحاد است و اتحاد و اتحاد. من فکر میکنم خواستهائی که اینجا طرح شد میتواند ما را متحد کند. ما باید صرف نظر از اعتقادات شخصی یکپارچه عمل کنیم و خواستهای متحدی را فریاد بزنیم.

و بالاخره این خواستها، تک تک این خواستها اینقدر روشن و انسانی و جهانشمول است که مردم آزاده دنیا را هم به حمایت از ما میکشاند.

چیا مسعودی

٤ اسفند ٨٩

هرشب در شبکه هاتبرد فرکانس ١١٦٠٤ از ساعت ده و نیم در شبکه کی بی سی تلویزیون کانال جدید برای خبررسانی و فراخوان های خود استفاده کنید

از تلویزیون کانال جدید برای خبررسانی و فراخوان های خود استفاده کنید

تلویزیون کانال جدید هرشب در شبکه هاتبرد فرکانس ١١٦٠٤ به زبان فارسی برنامه دارد و در ایران و اروپا و خاور میانه دیده میشود.
"کانال جدید" نزدیک به هفت سال است برنامه دارد و در ایران کانالی شناخته شده و پربیننده است.
کانال جدید تریبون جوانان و مردمی است که قصد به زیر کشیدن جمهوری اسلامی را دارند.
حدود دو ساعت از ابتدی برنامه روزانه به صحبت بینندگان اختصاص دارد. میتوانید تماس بگیرید و برای تظاهرات های سه شنبه ها مردم را مطلع کنید و یا درمورد هر موضوع سیاسی یا اجتماعی صحبت کنید.

ساعت پخش ١٠ و نیم تا ١ و نیم شب به وقت تهران، فرکانس ١١٦٠٤ از شبکه KBC
دوستان هرچه بیشتری را به تماشای برنامه های "کانال جدید" دعوت کنید.

تلفن های تماس:
0013108569897
0015053334174

fredag 25 februari 2011

شورای مبارزات ایران:10 اسفند يادتان نرود! حق و آزادى گرفتنى است! دوره حکومت اسلامى تمام شده است!


ديگر بس است! ديگر تبعيض را قبول نميکنيم! ديگر فقر را تحمل نميکنيم! ديگر زورگوئى اسلامى خامنه ايها و وعده پوچ موسويها را قبول نميکنيم! اين حکومت بايد برود! خامنه اى و سران جنايتکار رژيم بايد به بن على و مبارک و قذافى بپيوندند!

جوانان انقلابى٬ کارگران مبارز٬ زنان برابرى طلب!

حق و آزادى از آسمان نازل نميشود! از اجراى قانون اساسى و انتخابات قلابى در نمى آيد! هديه آمريکا و پنتاگون نيست! حق و آزادى گرفتنى است و بايد آنرا گرفت! يا حکومت اسلامى و اوباش سرکوبگر کنار ميروند و يا کنارشان ميزنيم!

وقت آنست که روى پايمان بايستيم و صداهايمان را درهم بپيچيم! وقت آنست که خامنه اى برود! وقت آنست که رژيم اسلامى برود! نسيم آزادى و نفى ديکتاتورى کل منطقه و جهان را درنورديده است! نوبت ايران است! وقت آنست که بمب آزادى در ايران منفجر شود! وقت آنست نظام ضد زن نابود شود! وقت آنست حکومت فقر و گرسنگى و بيکارى سرنگون شود!

10 اسفند همه جا قدرتمند بميدان بيائيم! مراکز و ميدانهاى اصلى شهر را بايد فتح کنيم!

این بار باید کار را یک سره کرد. 10 اسفند ساعت سه بعد از ظهر مقابل صدا و سیما در خیابان ولیعصر!

10 اسفند ساعت سه بعد از ظهر مقابل مجلس در بهارستان!

خروش انقلابی جنبش باید کار جمهوری اسلامی را یک سره کند!

فراخوان ما را به دست به همه برسانید. خیابان ها را باید به اشغال در بیاوریم!

جمهوری پوسیده اسلامی کارش تمام است!

شورای مبارزات ایران

måndag 7 februari 2011

٢٥ بهمن چه تهران،چه قاهره، دیکتاتور باید بره مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد


چه تهران،چه قاهره، دیکتاتور باید بره

مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد
به صفحه چه تهران چه قاهره ديکتاتور بايد بره در فيس بوک بپيونديد


http://www.facebook.com/pages/Tehran-Cairo-Dictators-must-gochh-thranchh-qahrh-dyktatwr-bayd-brh/105911529486726

اين پوستر را چاپ و وسيعا پخش کنيد
Tehran, Cairo Dictators must go!چه تهران،چه قاهره، دیکتاتور باید بره