onsdag 3 mars 2010

ایران اصلاحات یا انقلاب؟ تحولات سیاسی ایران از نگاه یک جوان اروپایی


کریستوفر لوندبرگ یکی از جوانان سویدی و فعال حزب عدالتخواه ( سوسیالیستها) است . انسانی بسیار پرشور آگاه و دلسوز پناهندگان در سوید است.این نوشته تحولات ایران را بطور خلاصه از مقطع ١٣٥٧ تا کنون .از منظر یک ناظر" خارجی"مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد و راه حلهای پیشنهادی خودرا اریه میدهد.

خواندن آن را بویژه به جوانان توصیه میکنم ، با تشکر از دوست خوبم سوسن صابری برای ترجمه گویا و خوب این سخنرانی.

ترجمه فارسی سخنرانی کریستوفر لوندبری از حزب عدالت (سوسیالیستها) سوئد در جلسه ای با تم " ایران، انقلاب یا رفرم

٢٥ فوریه ٢٠١٠ درگوتنبرگ

(برای دسترسی به اصل سخنرانی به زبان سوئدی میتوانید به سایت این حزب مراجعه کنید:

http://rsgoteborg.wordpress.com/2010/02/26/kristofer-lundbergs-tal-pa-motet-om-iran/

ترجمه از : سوسن صابری


دلیل برگزاری این جلسه از طرف حزب ما حوادث مهم اخیر در ایران است. پیشروی این حوادث نه تنها برای مردم ایران که خواهان دمکراسی ، آزادی و برابری هستند بلکه برای تمام منطقه خاورمیانه حائز اهمیت است .ایران یک کشور کلیدی در منطقه است و پیروزی توده های مردم بر دیکتاتوری ظالمانه رژیم اسلامی ایران امواج رو به گسترش اعتراضی در کشورهای مجاور را موجب شد ه و الهام بخش کارگران و جوانان در آن کشورها خواهد بود.

آنچه ما امروز شاهد آنیم، بزرگترین حرکات توده ای پس از انقلاب ١٩٧٩ است .٣١ سال پیش مردمی با سنن قوی مبارزاتی و کارگری علیه دیکتاتوری شاه بپاخاستند. کارگران و جوانان برای کسب قدرت در آینده خود را سازمان دادند. انقلاب ایران پلیس و ماشین نظامی دهشتناک شاه را درهم پیچید. دستگاه خشونت امپراطور بطور واقعی توسط اعتصاب عمومی و مبارزه طبقه کارگر در هم شکسته شد. در تمام ایران کارگران امور را دردست خود گرفتند ، محلهای کار را اشغال کردند و ارگانهای انتخابی خود بصورت کمیته های اعتصاب وشوراها را ایجاد کردند.

در مناطق کردنشین و عمدتا تحت رهبری کمونیستها زمین به تصرف دهقانان درآمد. این بدون شک یکی از اصیل ترین انقلابات مردمی است که بعد از لنقلاب ١٩١٧ شاهد آن بوده ایم .

اما نقطه ضعف این انقلاب عدم وجود یک طبقه کارگر سراسری بود فقدان یک رهبری به شکل یک حزب توده ای انقلابی مانند حزب بلشویک لنین که انقلاب روسیه را رهبری کرد، باعث شد که کارگران و جوانان بطور مستقل و حول یک برنامه سوسیالیستی عمل نکردند. امری که باعث شد رهبری به دست اسلامیهایی بیفتد که طبقه کارگر را درهم شکسته و به خون کشاندند.یک انقلاب اصیل کارگری دزدیده شد. در درجه اول عامل این امر (خیانت )حزب کمونیست استالینی توده بود.

دلیل طرح مسئله در شرایط کنونی که جنبش نوینی روبه رشد است، درسگیری از اشتباهات تاریخی است .آنکه از اشتباهات درس نمیگیرد محکوم به تکرارآنهاست.

طبقه کارگر و اقشار فقیر نیازمند تشکلات مستقل خود در محلات،دانشگاهها ومحلهای کارهستند.حزب توده بدلیل پرنسیپ ونظریه غلط دو مرحله ای و استالینی اش از خمینی حمایت کرد و وی را مترقی نامید. این امر باعث شد که رهبری مبارزات داوطلبانه در اختیار جریان کاپیتالیستی ملایان قرار گرفت و مبارزه برای سوسیالیسم به تعویق افتاد.

از زنان خواسته شد که دست از خواسته هایشان بردارند وعقب نشینی کنند. این اشتباه فاجعه امیز به قیمت جان کارگران و جوانان طی ٣١سال دیکتاتوری وحشیانه تمام شده است .

در حال حاضر جنبش نوینی مجددا در ایران بپاخاسته است . حزب ما و سازمان بین المللی ما "کمیته برای انترناسیونال کارگری " حوادث ایران را به دقت تعقیب می کنیم و تلاش می کنیم که اخبار این مبارزات را در سطح وسیعتری منتشر کنیم . انتشار آنچه در ایران می گذرد درمیان طیف وسیعی از کارگران و جوانان در سطح جهانی از اهمیت بسیار زیادی برخورداراست . از یکطرف به دلیل اینکه مدیای بورژوایی در غرب آنچه به نفعش هست را گزارش میدهد و دلیل دیگربراه انداختن بحث و گفتگو حول راههای پیشروی این جنبش است .

برای مارکسیستها و سوسیالیستهای انقلابی داشتن یک دید روشن از آنچه میگذرد و البته در درجه اول فعالیت برای رسیدن به یک برنامه و استراتژی جهت به پیروزی رساندن توده ها وسرنگونی رژیم اسلامی مهم است . مارکسیستها نمیتوانند هنگامیکه یک جنبش توده ای در حال پیشروی است، در کنار بایستند . باید در آن شرکت کرد و با طرح خواسته های خود که میتواند آگاهی شرکت کنندگان دراین مبارزه را بالا ببرد، در آن تاثیر گذاشت . باید خواسته هایی را که جنبش جاری را به جنبش کارگری و وظایف تاریخی آن که همانا درهم شکستن سیستم سرمایه داری است اتصال دهد، طرح کرد. باید برسر یک برنامه گذار که جنبش کنونی را به یک جنبش توده ای برای سوسیالیسم هدایت کند، کار کرد. حزب عدالت( سوسیالیستها ) و کمیته بین المللی برای انترناسیونال کارگری میخواهد دراین جهت کمک کند.

حوادث پس از انتخابات ماه ژوئن نشاندهنده شکاف بزرگی میان طبقه سرمایه دار اسلامی در قدرت است . جنبش توده ای باعث بروز بیرونی این شکاف شده است . این یکی از نشانه های شرایط پیش از انقلابی است . هم بورژوازی جهانی وهم رهبری الیت اسلامی امیدواربودند که با اعلام ریاست جمهوری احمدی نژاد، اعتراضات هم پایان بگیرند.یک نشانه برای اثبات این حکم این بود که حتی دولت بورژوایی سوئد هم در مراسم تحلیف احمدی نژاد نماینده فرستاده بود.و این برای ابراز اینکه علیرغم حملات شدید رژیم اسلامی به جنبش ، ادامه روابط حسنه تجاری امکان پذیر است . این امر

نشاندهنده دورویی رهبران کاپیتالیستی است آن زمان که در سخنرانیهایشان دم از دمکراسی میزنند.

اما علیرغم تمایل آنان این جنبش قوی و رادیکالیزه شد. و این بنوبه خود موجب افزایش شکاف در بالا، که نمیدانست باید چگونه عکس العمل نشان دهد، گردید.

آنچه امروز درخیابانها اتفاق می افتد ریشه درعروج قوی جنبش کارگری در سال ٢٠٠٤ با اعتصابات و اعتراضات علنی دارد. رانندگان اتوبوس در تهران، کارگران نیشکر هفت تپه، معلمین، کارگران ریسندگی و کارگران ایران خودرو، همگی دست به اعتصاب زدند، اتحادیه های خود را تشکیل دادند ورهبرانشان را به شیوه دمکراتیک و ازپایین انتخاب کردند.هر کدام از این حرکات در خور بررسی بیشتر و اختصاص جلساتی ویژه هستند. مبارزات کارگری پس از این تاریخ پیشرفت صعودی داشته است . از زمان به ریاست جمهوریرسیدن احمدی نژاد درسال ٢٠٠٥ تا کنون هزاران اعتراض کارگری ثبت شده است . اعتصاب کارگران هفت تپه در ٢٠٠٧ نقطه عطفی درمبارزات تعرضی (میلیتانس) طبقه کارگر بود.کارگران زندانی شده و به قتل رسیده اند. ولی علیرغم تشدید سرکوب این اعتراضات ادامه داشته است . اعتراضات توده ای کارگران و بحران اقتصادی عامل اصلی بروز شکاف در بالاو نتیجتا ابراز بیرونی آن در جریان انتخابات بود. براثر فشار توده ها رژیمهای دیکتاتوری مانند ایران در سطح حاکمیت دوشقه میشوند.

یک جناح میگوید "باید سرکوب را بیشتر کرد والا انقلاب گریبانمان را میگیرد" وجناح دیگر می گوید" باید دست به رفرم بزنیم والا انقلاب گریبانمان را میگیرد" . موسوی به این دسته دوم تعلق دارد. موسوی مخالف رژیم اسلامی نیست بلکه خواهان تغییرات کوچکی جهت نجات رژیم از یک انقلاب است .

بدیهی است که توده مردم در ایران نمیتواند به این به اصطلاح رهبران اعتماد کند. آنها تنها میتوانند به نیروی خود و همبستگی بین المللی طبقه کارگر اعتماد کنند.موسوی که در مدیای غرب بعنوان یک رفرمیست مطرح میشود خود بخشی ازرژیم است و مسئول قتل هزاران دانشجو. او یک جنایتکار با دستان خونی است که در دوران نخست وزیریش در سالهای ١٩٨٠ تا ١٩٨٨ هزاران نفربخون تپیدند. بدیهی است که اگر موسوی یک رفرمیست بود حق شرکت در انتخابات رانمی یافت . در جریان انتخابات ٤٧١ نفر کاندیداتوریشان رد شد و تنها مومنین به رهبری امکان بالا رفتن پیدا کردند.موسوی یک ازمعدود کسانی بود که اجازه شرکت در انتخابات را پیدا کرد. او بخشی از الیت فاسدحاکمیت است .

ایران یکی از فاسدترین کشورهای جهان است . نمایندگان و سران این رژیم از طریق دزدی و رشوه جیبهایشان را پر کرده اند و این در حالی است که طبقه کارگر و اقشار فقر در گرسنگی بسرمیبرند. یک کارگر متوسط برای امرار معاش میبایست دو شغل داشته باشد. میانگین حقوق یک خانواده کارگری حتی کفاف مخارج غذا را هم نمیدهد.بحران اقتصادی در ایران به معتای تورم بالا و بیکاری است . اینها دلایل واقعی بروز اعتراضات وسیع هستند و نه مسئله انتخابات درخود. انتخابات تنها فاکتوری برای بروز این اعتراضات بود.نمیشود به مدیای غرب که موسوی را بعنوان عامل بروز این اعتراضات توده ای قلمداد می کند باور کرد. دلایل اصلی این اعتراضات ، بدترشدن استانداردهای زندگی،کمبود مسکن، بیکاری، سرکوب زنان و خشم علیه این دیکتاتوری عریان است . اینکه بدون هیچ نقدی به موسوی در اعتراضات شرکت کنیم نیز یک اشتباه بزرگ است . آنانکه چنین عمل میکنند ، اشتباه حزب توده در سال ١٩٧٩ را تکرار می کنند.

دانشجویان، جوانان وکارگران و اقشار فقیر به تشکلات مستقل خود نیاز دارند درحالیکه فعالانه در این جنبش باید شرکت کرد و خواسته های خود را مطرح کرد. ما هر چند هنوز درابعاد کوچک ،ولی شاهد آن هستیم . یک مثال گروه " کارگران سوسیالیست " است که در چندین شهر دست به فعالیت ویژه ای زده اند. بدین صورت که در محلی جمع میشوند و دست به فعالیت معینی میزنند و به محض اینکه عوامل رژیم سر برسند، محل را ترک می کنند.

زنان در پیشاپیش این مبارزات ، با شجاعت و اراده محکم ، به تقابل با رژیم و ممنوعیت تظاهراتش میروند. عمدتا این زنان هستند که بعنوان تحت ستم ترین قشردر جامعه ، در صف اول باریکادها قرار دارند. آنان علیرغم آگاهی از امکان کشته شدن و زندان و شکنجه وتجاوز دیکتاتور اسلامی را به مصاف می طلبند. ستم بر زنان یکی از ستونهای بنیادی جمهوری اسلامی است . زنان در انقلاب ١٩٧٩ نیزنقش مهمی داشتند ولی استالینیستها و اسلامیها از آنان خواستند که از خواسته هایشان دست بکشند و عقب نشینی کنند. زمانیکه خمینی، با تمسخرو تحقیر در روز٨مارس فرمان حجاب اجباری را صادر کرد، پنج روزتمام شاهد اعتراضات وشورش وسیع زنان بودیم .علیرغم دیکتاتوری عریان و خشن،نه تنها زنان تسلیم نشدند بلکه دوباره در صف مقدم قرار گرفته اند.

از اعتراضات توده ای ماه ژوئن تاکنون بیش از ٢٠٠نفرکشته شده اند، ٥٠٠٠ نفر زتداتی شدند واعدامهای متعددی در رابطه با این اعتراضات در جریان است . ایران درمقایسه با جمعیتش بیشترین اعدامها راانجام داده است . علیرغم تمام اینها ، این جنبش از تمامی موقعیتها حتی از روزهای منتسب به خود رژیم ، برای ابراز اعتراضش استفاده می کند.سرکوب وحشیانه رژیم نتوانسته جنبش قهرمانانه مردم را متوقف کند. در روز دانشجو، دانشجویان به درهای آهنین قفل شده دانشگاه حمله کردند تا به خیابانها بریزند. در ماه دسامبر مجددا یک میلیون نفر در خیابانها بودند. این بزرگترین تظاهرات پس ازژوئن بود. باریکادها ساخته شد و با پلیس درگیرشدند. درآخرین حرکت در ١١ فوریه علیرغم اینکه اکثر شهرها برای جلوگیری از هرگونه ابراز اعتراض اشغال نظامی بودند، بیش از ١٠٠٠٠٠ به خیابانها آمدند. در این فاصله فشار به رژیم افزایش یافته است . رژیم میداند که به حرکت در آمدن طبق کارگر به معنای روزهای آخر عمرش است . افزایش دستگیریها و قتلهای صورت گرفته را در این رابطه قابل توضیح است . افزایش سرکوب به نوبه خود بعنوان فاکتوری تعیین کننده جنبش را رادیکالیزه کرده است . جنبشی که علیه تقلب انتخاباتی شروع شد به جنبشی علیه رژیم سرکوبگر تبدیل شده است . تعداد هرچه بیشتری توهمشان را به موسوی بعنوان عنصری ناکافی بخصوص پس از آنکه مردم را تشویق به شرکت در مراسم دولتی ١١فوریه کرد،ازدست داده اند.

امروز در میان فعالین درایران و در تبعید بحثهای زیادی در باره آنچه باید در شرایط کنونی انجام داد، در جریان است. تعداد زیادی به درسهای٧٩ وبهترین سنن کارگری درتاریخ ایران مراجعه می کنند. پیشروترین جریانات متوجه خواهند شد که رسیدن به خواسته های اقتصادی و اجتماعی و همچنین سرنگونی رژیم ، مستلزم اعتصابات وادامه بسیج توده ای است . بحران کنونی درایران ناشی ازمسائل سیاسی و اجتماعی است که خود ریشه در سیستم سرمایه داری دارند.در ابتدای سال ٢٠٠٨ و قبل از بروز بحران اقتصادی اخیر، تورم درایران سی در صد بود. ٢١درصد جوانان و ٢٥درصد باتحصیلات دانشگاهی بیکار بودند. جدی بودن مسئله درجه بالای بیکاری وقتی بیشترمشخص میشود که بدانیم ٦٠درصد جمعیت ایران زیر ٣٠ سال هستند.

از آنجاییکه ریشه های پایه ای بحران درایران در سیستم سرمایه داری است ، لاجرم امر براه انداختن جنبشی از کارگران وجوانان علیه کل این سیستم در دستور کار قرار میگیرد. یک جنبش هدفمند میتواند رژیم را سرنگون کند. ولی این درصورتیکه شرایط اقتصادی و اجتماعی تغییر نکند، کافی نیست .طبیعتا ما از یک انتخابات آزاد و دمکراتیک استقبال می کنیم ، ولی این کافی نیست . قدرت در دست سرمایه داران و الیت اقتصادی باقی میماند. این امر به نوبه خود هیچ تغییر واقعی برای طبقه کارگر و اقشار فقیر را بدنبال ندارد.درشرایط امروز فعالیت اصلی باید در جهت جلب حمایت از یک سیاست سوسیالیستی باشد.

همچنانکه در ١٩٧٩ شاهد بودیم ، بحران اقتصادی و اجتماعی حل نخواهد شد و انقلاب متوقف خواهد شد اگر کارگران و دهقانان خود را درموقعیت کسب قدرت قرار نداده و دست به تغییرات اساسی بسوی یک جامعه سوسیالیستی نزنند. وظیفه فوری سوسیالیستها و کمونیستها در ایران امروز، سرنگونی رژیم و مستدل کردن و حرکت برای ، نه یک انتخابات جدید، بلکه یک مجمع انقلابی قانونگذار که بتواند در مورد آینده ایران تصمیم گرفته و ارگانهایی همچون کمیته ها و شوراها را هم برای سازماندادن مبارزه و هم تضمین انتخابات آزاد، بسازد. در این موقعیت باید سوسیالیستها در جهت تثبیت این امر که سیستم سرمایه داری باید نابود شود حرکت کنند. درهم شکستن این سیستم تنها شرط (شانس) بالا رفتن استاندارد زندگی مردم وتضمین کننده آن است . ارتقا سطح مبارزه توده ای جاری مستلزم پیوستن طبقه کارگر بطور سراسری به این جنبش است . امروزه کارگران در این جنبش شرکت دارند، ولی نه بعنوان یک طبقه .آنها باید مستقلا متشکل شوند وبا طرح خواسته های خود در صف مقدم مبارزه قرار گیرند.اعتصاب اخیر کارگران ایران خودرو امر مثبتی است که میتواند به سایر محلهای کار سرایت کند. مهمترین گروه کارگران نفت هستند که پیشقراولان انقلاب ٧٩ بودند. مبارزه کنونی باید از خواست انتخابات دمکراتیک با طرح خواسته هایی همچون استاندارد زندگی (سطح معیشت ) کارگران ، حق کار وداشتن یک حقوق مکفی ، حق داشتن مسکن، حق ایجاد اتحادیه ها و احزاب وشرکت در انتخابات فراتر رود. باید بایک برنامه اجرایی با خواست کوتاه کردن ساعات کار و بالا رفتن حقوق و ساختن مسکن به جلو آمد. برنامه ای برای مدرسه و درمان همچنین برای تولید سوسیالیستی جهت رفع نیازهای واقعی مردم ودرهم شکستن قدرت سرمایه دارانه ملایان .

هنگامیکه طبقه کارگر در این سطح به عرصه سیاست وارد شود، کار رژیم تمام است . اینرا خود رژیم شاید از کارگران بهتر میداند. طبقه کارگر باید قدرت خود را شناخته وبداند که فعالیتش ارزش فداکاری دارد. کارگران وارد مبارزه نمیشوند که بعدا قدرت را تحویل دیگران بدهتد. آنها زندگی شان رابه نفع یک جناخ رژیم در مقابل جناح دیگر دچار مخاطره نمی کنند. سال ١٩٧٩ پلیس و ارتش سهمگین شاه توسط اعتصاب عمومی درهم شکسته شد. سربازان مداوما بدنبال شعار مردم که آنها را برادر میخواندند، به صف مقابل میپیوستند. این یک تفاوت آن دوران با اوضاع کنونی است . بسیج نیروی تربیت دیده ایدئولوژیک اسلامی است که خود را نه در خدمت یک دولت ، بلکه در خدمت خدا میپندارد.اینها را نمیشود با همان شعار برادر اونیفورم پوش ، جلب کرد. سپاه پاسداران تحت حاکمیت احمدی نژادثروتمند شده و کنترل موسسات اقتصادی مهمی را در دست دارد. برای سپاه پاسداران مسئله بیشتر دفاع از منافع اقتصادی است تا یک دولت اسلامی .

به همین جهت باید طبقه کارگر شروع به ساختن کمیته های دفاعی مسلح خود که از پایین و توسط شوراهای منتخب کنترل میشوند، کند. هدف از این مسلح شدن، دفاع از خود و نه آغاز جنگ است . یک دفاع از اعتصابات کارگری و تظاهرات در تقابل با نیروهای مسلح رژیم . با جمهوری اسلامی میبایست هم سیاسی و هم نظامی جنگید.

خلاصه کلام:

جنبشهای تودهای خستگی ناپذیر نیستند و تا جایی به مبارزه ادامه میدهند که احساس کنند میتوانند به جلو بروند و یا پیروز شوند. مبارزه برای حقوق دمکراتیک میبایست به مبارزه برای رهایی اقتصادی و سیاسی پیوند بخورد. ملاهای سرمایه دار باید سرنگون شوند و اموالشان مصادره شود. اقتصاد و موسسات میبایست با برنامه ریزی دمکراتیک اقتصادی تحت کنترل کارگران و اقشار فقیر قرارگیرد. یک برنامه سوسیالیستی برای آموزش و درمان و ساختن مسکن، کار برای همه ودستمزد برای زندگی میبایست اجرا شود. ایران سنن کارگری قوی دارد که میتوان از ١٩٠٦ تا ١٩١١ نام برد. ولی در درجه اول سالهای ١٩٧٨ تا ١٩٧٩ که طبقه کارگر سیستم سرکوب دهشتناک شاه را سرنگون کرد.

تاریخ طبقه کارگرایران با خون نوشته شده و مملو ازدرسهای مهمی است که باید ازآنها آموخت. اینکه جنبش نیاز به یک رهبری انقلابی سوسیالیستی در شکل یک حزب توده ای با یک برنامه و پایه توده ای دارد. حزبی که بتواند اسلامیها را هم سیاسی و هم نظامی خلع سلاح کند و انقلاب سوسیالیستی را جهت رفع نیازهای واقعی بشریت به سرانجام برساند. این مبارزه امروز باید آغاز شود.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar