söndag 3 januari 2010

مصطفی صابر: "پیرمرد" و خشونت

مصطفی صابر: "پیرمرد" و خشونت

mosaber

یادداشتهایی بر یک انقلاب (45)


آقای سحابی از آخرین باقیمانده های پیرمردهای جبهه ملی نامه ای خطاب به "هم وطنان خارج کشور" نوشته که در نوع خود جالب است. جالبی آن نحوه استدلال ایشان است، وگرنه مضمون آن کهنه و تکراری است. ایشان خطاب به "جوانان غیور وطن" در داخل و خارج ، "دو نکته" اصلی دارند. اول اینکه خشونت نکنید و دندان روی جگر بگذارید. به اصلاحات تدریجی اتکاء کنید. و دوم اینکه اکنون دوره 42 و 57 نیست و انقلاب فعلا ممکن نیست و درست هم نیست. نکات ایشان بسیار آشناست. خواسته کسانی است که همواره خواهان اصلاح تدریجی جمهوری اسلامی بوده اند. کسانی که در شکل دادن به جمهوری اسلامی و ساختن این ماشین کشتار و همچنین در بقاء و خریدن عمر برای آن نقش اساسی ایفاء کرده اند و البته الان مغضوب واقع شده اند.

آقای سحابی که از سر و روی نامه شان می بارد که گویا خیلی "صاحب تجربه" و "فکور" و "عاقل" هستند توصیه میکنند که از مصدق و بازرگان یاد بگیرید! هر نظری که نسبت به این جنابان داشته باشیم هرکسی میداند که نتیجه منطفی راه و روش مصدق به کودتای 28 مرداد و آغاز خشن ترین دوره دیکتاتوری شاه منجر شد! و نتیجه روش بازرگان هم گرفتن دست خمینی و عروج دیکتاتوری سی ساله جمهوری اسلامی بود! جالب است که ایشان این نتایج عینی و واقعی سیاست های زنگ زده جبهه ملی را هم گردن "افراطیون" می اندازد. جالبتر باز این است که به جوانان اندرز میدهد که فکر نکنید حالا سال 42 است و یا 56 است، اما خود درست به تجارب همین سالها و البته از موضع و قضاوت شکست خورده جبهه ملی در این دورانها، رجوع میکند! فقط تنها زرنگی کرده این است که میخواهد آن سیاست های ویژه شکست دادن جنبش مردم و پرورندان دیکتاتورها را با قند و عسل "پدر دلسوز شما" و "ماههای آخر عمر" به خورد جامعه بدهد. آیا آقای سحابی از زور فوران تجربه و عقل، قدری مخاطبان خود را بی عقل حساب نکرده است؟

جهت اطلاع آقای سحابی باید عرض کنیم آنکه در گذشته سیر میکند ایشان هستند. این نسل جوانی که علیه جمهوری اسلامی برخاسته است نظر و عمل سیاسی خود را نه از سال 42 و نه حتی انقلاب 57 و نه هیچ دوره دیگری نمی گیرند. بی شک به آن تجارب و همه تجارب گذشته بشری توجه دارند، اما اینها که در خیابانها چنین جانانه میجنگند بیش از هرچیز فرزندان قرن بیست و یکم هستند. صاف و ساده آزادی میخواهند. اسلام و ارتجاع و آیت الله (حتی حقوق بشری) نمی خواهند. میخواهند مثل پیشرفته ترین و آزاد ترین ممالک دنیا زندگی کنند. سکولاریسم و آزادی زن و احترام به انسان و رفاه و شادی کمترین خواسته های این نسل است. حالا جناب سیدعلی پینوشه جنایت میکند و سرکوب میکند و آقای سحابی هم واسطه شده است که دندان روی جگر بگذارید، خشونت نکنید، این دام جناح غالب است! انشاء الله در 1400 سال آینده روح بازرگان و مصدق به نجات ملت خواهد آمد! آیا آقای سحابی فکر کرده دیگران متوجه نیستند که ایشان به همان روش پیشوایانش اکنون میکوشد سید علی را از مخمصه نجات دهد؟

و بالاخره اینکه آقای سحابی مثل همه پیشوایان و همفکران خود انقلاب را معادل خشونت گرفته است. انقلاب را به معنی کشتار و قلع و قمع مخالفین گرفته است. برای چندمین بار تکرار کنیم که در تمام انقلابات خشونت از جانب ضد انقلاب تحمیل میشود. (چنانکه تجربه شش ماه اخیر انقلاب حاضر هم اینرا بروشنی اثبات کرده است.) اما اگر انقلاب یک لحظه، حتی یک لحظه، توهم به خود راه بدهد که با کوتاه آمدن و مصالحه کردن جلوی خشونت ضد انقلاب را میگیرد نه فقط دست به خودکشی زده است، بلکه امکان میدهد تا ضد انقلاب چنان خشونت و کشتاری راه بیندازد که آن سرش ناپیداست. آقای سحابی هر نیتی که در قلب خود داشته باشد ولی دقیقا دارد در خدمت همین خشونت و کشتار ضد انقلاب حاکم نامه نگاری میکند. یعنی در پس اینهمه ایفای نقش پدر پیر و دلسوز، دانسته یا ندانسته، یک دنیا خشونت و جنایت علیه جامعه خوابیده است.

خوشبختانه نسل انقلابیون 88 الگوی خود را نه در گذشته که در آینده می جویند و با چشمانی باز با درایت و هشیاری مصمم اند که یک آن به جمهوری اسلامی این هیولای زخم خورده مهلت ندهند. (دوم ژانویه 2009

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar