fredag 22 april 2011

حیدر مصلحی و "دولت مرده"!

مصطفی صابر

خوب شد خامنه ای ابتدای سال گفته بود که "دعواها را علنی نکنید". اگر اینرا نگفته بود در ماجرای "استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات" چه میکرد؟ "آقا" تا حالا دوتا نامه داده است که دنیا از آن مطلع شده است. اولی به احمدی نژاد بوده، در همان یکشنبه روز "استعفا" که نوشته"موافقت نمی کند"، اما ظاهرا افاقه نکرده و روز بعد وزیر کذایی را به هیات دولت راه ندادند! دومی مستقیما خطاب به حیدر مصلحی است که "در ادامه کار اهتمام بخرج دهید"، و این یکی را بزرگ بر سردر سایت خود آقا زده اند تا هرکسی ببیند. اما ظاهرا احمدی نژاد هنوز ندیده و دعوا ادامه دارد. پیش از این دیده بودیم که انواع "ذوب شدگان در ولایت" رهنمودهای آقا را بلافاصله پس از صدور در کوزه میگذاشتند، ولی حالا خود جناب ولایت زیر نصایح نوروزی و "بصیرت" خود زده و دعوایش با احمدی نژاد را چنین دوقبضه علنی کرده است. اما حتی اینهم فایده ندارد. یکی از سایت های طرفدار احمدی نژاد جواب خامنه ای را داده که: "آقایان امسال سال جهاد اقتصادی است نه مبارزه با مشایی"!

از نیویورک تایمز تا بی بی سی فارسی، مفسرین دارند تحلیل میکنند که معنی این رفتار احمدی نژاد چیست. از همه چیز حرف میزنند، از اینکه احمدی نژاد بی ادب و کله شق است، سرپیچی هایی در قبال خامنه ای کرده که خاتمی و کروبی به عمرشان نکرده بودند، اینکه انتخابات نزدیک است و میخواهد تیم خود را برای دوره بعدی حفظ کند، اینکه خامنه ای خلاف قانون اساسی عمل کرده و "حیدر مصلحی وزیر خامنه ای است نه احمدی نژاد" و غیره و غیره. از همه چیز، الی از مساله اصلی. یعنی این واقعیت که این دعوا نشانه دیگری از فرو ریختن آخرین خشت های عمارت جهل و جنایت اسلامی است. گویی خود احمدی نژاد مشروعیتی جز از طریق چماق اوباش بیت آقا داشته و دارد. گویی انتخابات در جمهوری اسلامی تا بحال جز قرار دادن سرسپردگان به نظام ضد بشری اسلامی در جلوی جامعه و انتخاب بین قاتلین بوده است. گویی قانون اساسی جمهوری اسلامی در عمل چیزی جز "حکم حکومتی" یا "ملاحظه" و "مصلحت" ولی فقیه بوده است...

احمدی نژاد بعد از شکست پروژه اصلاح جمهوری اسلامی در واقع روی دست رژیم ماند. اصلاحات به جایی نرسید یک تیر خلاص زن را بالای سر قوه مجریه نشاندند تا با مشت آهنین رژیم را حفظ کنند. اگر یادتان باشد ایشان پیش تر از میرحسین موسوی ( و البته بطور صریح تری) میخواست به "دوره طلایی امام" (یعنی سالهای ترور و اعدام دهه 60 و رجزخوانی های اسلامیستی نوع خمینی برای دنیا) برگردد و نتوانست. مردم شکست اش دادند. و نه فقط شکست اش دادند بلکه انقلابی عظیم در سال 88 تمام ارکان رژیم را هم زیر و رو کرد. جمهوری اسلامی تنها به بهایی گزاف توانست خودش را آن بالا حفظ کند. از جمله این بهای گزاف یکی هم این بود که احمدی نژاد خود را وضعیتی یافت که آقا و کل نظام را آچمز کند و حتی بیش از گذشته دچار این توهم شود که امام زمان است و تنها ناجی واقعی جمهوری اسلامی از مخمصه و بحران. سودای او و تیم همراهش این است که از یکطرف رنگ و بوی اسلامی ایدئولوژی حکومت را کاهش دهند (مثلا با وارد کردن ناسیونالیسم عظمت طلبی ایرانی و غیره) و از طرف دیگر با عادی کردن روابط با آمریکا و غرب رفته رفته به یک رژیم متعارف تبدیل شوند و جمهوری اسلامی را نجات دهند. سودای احمدی نژاد همانقدر پوچ است که پروژه اصلاح جمهوری اسلامی بود. هردو اینها لازمه اش این است که جمهوری اسلامی دیگر جمهوری اسلامی نباشد. عجیب نیست که هم خاتمی و هم احمدی نژاد با خامنه ای سرشاخ شدند. خامنه ای حداقل اینرا میداند که یا باید با چنگ و دندان از همین جمهوری اسلامی دفاع کرد یا باید جام رحمت را سرکشید. اما مشکل خامنه ای هم این است که هرچه بیشتر در این راه تلاش میکند دور و بر او خالی و خالی تر میشود. حالا به جایی رسیده است که باید به فکر اداره اوضاع بدون احمدی نژاد باشد. اما هرکس هم به جای او بگمارد مشکلات جدیدی می آفریند و بهر حال دعوای اوباش اسلامی برای بقاء از جای دیگری بیرون خواهد زد.

جمهوری اسلامی یک جسد متحرک است. بقول مردم در تظاهرات های سال 88 این "دولت مرده" است. نه خامنه ای، نه احمدی نژاد و نه هیچ مفسری قادر نیست این مرده را زنده کند. باید به خاکش سپرد و بشریت را از شرش رها کرد. و این چیزی است که مردم ایران در پی آنند و ریزش آخرین خشت های جمهوری اسلامی را بدقت دنبال میکنند. 21 آپریل 2011

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar