fredag 18 juni 2010

٣٠ خرداد سال ٦٠ براى آشنائى نسل جوان که خاطره اى از ٣٠ خرداد سال ٦٠ ندارد دو مطلب از منصور حکمت و اصغر کریمی:

٣٠ خرداد سال ٦٠

براى آشنائى نسل جوان که خاطره اى از ٣٠ خرداد سال ٦٠ ندارد

دو مطلب از منصور حکمت و اصغر کریمی:

٢٠ سال گذشت: ٣٠ خرداد ٦٠

گفتگوى راديو انترناسيونال با منصور حکمت ٢٣ خرداد ٧٩ (١٢ ژوئن ٢٠٠٠)

راديو انترناسيونال: اجازه بدهيد با يک نقل قول از مقاله "تاريخ شکست نخوردگان" که در سال ١٣٧٥ بچاپ رسيد، شروع کنيم. شما در پايان اين مقاله نوشته ايد:

"بالاخره، انقلاب ٥٧ مثل اکثر انقلابات، نهايتا نه با فريب و صحنه سازى، بلکه با سرکوبى خونين به شکست کشيده شد. فاصله ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ تمام آن فرصتى بود که اسلام و حرکت اسلامى با همه اين سرمايه گذارى ها و تلاشها توانست براى موکلين مستاصل رژيم شاه بخرد. و البته از اين بيشتر نياز نداشتند. در تاريخ واقعى ايران، ٣٠ خرداد به ١٧ شهريور ميچسبد و حلقه بعدى آن است."

اين نوشته شما کاملا با تصور عمومى از انقلاب ٥٧ متفاوت است. در تصور عمومى جمهورى اسلامى حاصل انقلاب ٥٧ است. ولى شما جمهورى اسلامى را به رژيم سلطنت و ١٧ شهريور را که سرکوب خونين جنبش انقلابى مردم توسط رژيم شاه بود را به ٣٠ خرداد وصل کرده ايد و اين دو تاريخ را دو مقطع از سرکوب انقلاب ناميديد. چرا؟

منصور حکمت: بنظر من هر انسان بيطرفى که به آن تاريخ نگاه کند(و من توصيه ميکنم که بخصوص کسانى که خودشان تجربه زنده اى از آن دوران ندارند حتما آن تاريخ را بازبينى کنند) مى بيند که ماجرا چنين بود که مردم عليه استبداد سلطنتى با پليس مخفى اش، با زندانهايش، با شکنجه هايش بپاخاستند. در آن جامعه آزادى بيان وجود نداشت، آزادى مطبوعات وجود نداشت، آزادى تشکل و فعاليت اتحاديه کارگرى وجود نداشت، آزادى فعاليت هاى سوسياليستى وجود نداشت، آزادى هيچگونه فعاليت سياسى وجود نداشت. يک حکومت مستبد، فردى، متکى به ارتش، پليس و پليس مخفى بود. جامعه اى بود دستخوش بيشترين نابرابرى اقتصادى، فقر عظيم در کنار ثروت هاى انبوه. مردم عليه اينها بپا خاستند، براى برابرى، براى آزادى از چنگال اختناق سياسى و استثمار اقتصادى. اين به انقلاب ٥٧ معروف شد. وقتى معلوم شد که رژيم شاه از سرکوب اين جنبش ناتوان است، جنبش اسلامى که بعنوان يک جريان مرتجع، عليه مدنيت، عليه مدرنيسم اجتماعى، عليه حقوق زنان، عليه رشد، يک جنبش عقب مانده ارتجاعى، از قديم در گوشه اى از جامعه ايران بود، پر و بال ميگيرد. يکى از شخصيت هاى اياين جنبش، يعنى خمينى، که در عراق تبعيد بود را برميدارند و به پاريس ميبرند و زير نورافکن ميگذارند. از آن وقت رسانه ها و دولتهاى غربى وسيعا جريان اسلامى را بعنوان آلترناتيوى که ميتواند و بايد جاى حکومت شاه بنشيند تبليغ ميکنند. بالاخره ژنرال هويزر از طرف دولت آمريکا ميايد با ارتش صحبت ميکند و وفادارى ارتش را به خمينى ميگيرد. بخش بزرگى از اپوزيسيون ملى و سنتى آن موقع، جبهه ملى و حزب توده و غيره به جريان اسلامى اعلام وفادارى ميکنند و جريان اسلامى به اين ترتيب به صدر مبارزه عليه سلطنت رانده ميشود. مردم بر خلاف ميل جريان اسلامى قيام ميکنند، قيام ٢٢ بهمن، و بالاخره ارتش شاه را در يک رو در رويى نظامى شکست ميدهند. اما ماحصل اين روند پيدايش يک حکومتى است تحت رهبرى و کنترل جريان اسلامى.

منتهى آن دو سال و نيمى که از ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خوداد ٦٠ ميگذرد، به معنى اخص کلمه هنوز دوره حکومت جمهورى اسلامى نيست. يک دوره نسبتا باز فعاليت سياسى است که دولت زورش نميرسد وسيعا سرکوب کند، هر چند چماق دارى هست، چاقو کشى هست، اسلاميگرى هست. خلخالى همان موقع براى رژيم جلادى ميکند، با اين وجود رژيم اين قدرت را ندارد که جنبش همچنان رو به اعتلاء مردم را به آن شدت سرکوب و خنثى کند. احزاب سياسى از همه جا سردر مياورند، کتابهاى مارکس و لنين همه جا بفروش ميرسد، سازمانهاى کمونيستى روزنامه منتشر ميکنند، شوراهاى کارگرى بوجود ميايند، سازمانهاى مختلف زنان بوجود ميايند، موج اعتراضى بالا ميگيرد. تا اينکه در ٣٠ خرداد ٦٠ که يک کودتاى خونين ضد انقلابى - اسلامى صورت ميگيرد. هجوم مياورند و روزى ٣٠٠، ٥٠٠ نفر را در اوين و سراسر کشور اعدام ميکنند، روزنامه ها را مى بندند و مخالفينشان را تارومار ميکنند. اين آن پديده اى است که باعث شد جمهورى اسلامى امروز وجود داشته باشد. مقطع پيدايش و تثبيت جمهورى اسلامى، ٣٠ خرداد ٦٠ است، نه ٢٢ بهمن. ٢٢ بهمن انقلاب مردم است ولى از ١٧ شهريور ٥٧ (که روز تيراندازى ارتش شاه به مردم و کشتار در ميدان ژاله بود) تا ٣٠ خرداد ٦٠ فاصله اى است که در آن نيروها و دولت هاى دست راستى سعى کردند جلوى انقلاب مردم را بگيرند. و بالاخره ٣٠ خرداد مقطعى است که اين سرکوب صورت ميگيرد.

خوب است يادآورى کنم که اعدامهاى حکومت اسلامى اساسا از روى ليست کسانى بود که در رژيم شاه به زندان افتاده بودند، کسى که در رژيم شاه دو ماه حبس گرفته بوبود در حکومت اسلامى اعدام شد. همان کسانى را زدند و کشتند که رژيم شاه ميخواست بزند و بکشد و نميتوانست.

راديو انترناسيونال: يعنى جمهورى اسلامى کار سرکوب انقلاب را که شاه از پس آن برنيامد، تمام کرد و در واقع از مردمى که عليه رژيم شاه انقلاب کرده بودند انتقام گرفت. ولى چطور توانست اينکار را انجام دهد؟ چون تا همان ديروز ٣٠ خرداد روزنامه هاى چپى بودند، تظاهرات انجام ميشد، و عليرغم دستگيرى ها و جنگ و جدال با چماقدارها، آزادى وجود داشت. ٣٠ خرداد چه ويژگى داشت که حکومت اسلامى توانست خود را تحکيم کند و جنبش انقلابى ديگر نتوانست سر بلند کند؟

منصور حکمت: اين يک کودتاى خشن بود و بر مبناى اعدام و کشتار وسيع پيروز شد. مثل امروز نبود که ١٦ تا روزنامه دوستان خودشان را ببندند و طرف برود خود را به دادگاه معرفى کند و هنوز آقاى فلانى خطابش کنند. ريختند در خيابان و هرکسى که بنظرشان قيافه اش مثل مسلمين نبود را گرفتند، گفتند اين يکى در جيبش فلفل و نمک داشته ميخواسته بريزد به چشم سپاه و کميته چى ها. کسى شعرى گفته بود، کسى که معلوم بود سوسياليست است، کسى که معلوم بود مدافع حقوق زن است، کسى که بى حجاب راه ميرفت، کسى که از ظاهرش فکر ميکردند چپى است، ميگرفتند ميبردند همان شب ميکشتند. آمار و ارقام و مدارک و شهود اين جنايات به وفور وجود دارند. روزى خواهد رسيد که مردم ايران و جهان مى نشينند و محاکمه عوامل اين جنايات را تماشا ميکنند. در آن روز دنيا براى صدها هزار قربانى جناياتى که در ٣٠ خرداد ٦٠ و بعد بطور مداوم و سيستماتيک در سالهاى بعد و بويژه سال ٦٧ در ايران شده است اشک خواهد ريخت.

اين از جنايات هاى عظيم قرن بيستم بود. قابل مقايسه است با آلمان نازى، قابل مقايسه است با کشت و کشتار در اندونزى، قابل مقايسه است با نسل کشى در رواندا، به مراتب وحشتناک تر از وقايعى است که در شيلى اتفاق افتاد. يکى از فجايع مهم و تراژدى هاى مهم انسانى قرن بيست است. زدند، سرکوب کردند، کشتند، در گورهاى بدون نام و نشان دفن کردند، آدمهاى بسيار بسيار زيادى را، نازنين ترين و پرشورترين و آزاديخواه ترين انسانها را، بقتل رساندند تا سرکار بمانند.

راديو انترناسيونال: رهبران جمهورى اسلامى که الان به جان هم افتاده اند، در آن موقع همه با هم در اين سرکوب شريک بودند، منظورم جناح راست و دوم خرداد است که چند تا از دو خردادى ها را اسم ببرم، بهزاد نبوى آن موقع سخنگوى دولت بود و الان از رهبران جبهه دو خرداد است، حجاريان از سازمان دهندگان سازمان مخوف اطلاعات بود و خود خاتمى در دولت بود. چطور شد که اينها يکپارچه از سرکوب ٣٠ خرداد بيرون آمدند و الان به جان هم افتاده اند؟

منصور حکمت: جناح بندى همانموقع در جمهورى اسلامى وجود داشت ولى همين جناح بندى که الان مى بينيم نبود. بطور مثال مجاهدين انقلاب اسلامى و حزب جمهورى اسلامى و خط امامى ها در صد مقدم حکومت بودند. صف بندى ها طور ديگرى بود. نهضت آزادى که الان بخشى از جبهه دو خرداد است خود اولين قربانى خط امامى هايى بود که خود آنها هم الان بخشى از جنبش دو خرداد هستند. دولت آنموقع دست اين خط امامى ها بود. منظورم کابينه است. همانطور که گفتيد، بهزاد نبوى سخنگوى دولت رجايى بود. اين پديده دو خرداد که بعدا بوجود آمده دربرگيرنده بسيارى از عناصر و محافلى است که در آن موقع سردمدار سرکوب يودند. خيلى از اينها که الان شاگرد ولتر شده اند و دموکرات شده اند و بخودشان ميگويند روزنامه نگار، پاسدار و بازجو و شکنجه گر و مسئول اعدام مردم بودند. در نتيجه اين تحربه مشترک هر دو جناح است. دوم خرداد همانقدر در سرکوب ٣٠ خرداد سهيم است و همانقدر اصل و نسبش به ٣٠ خرداد ميرسد که امثال لاجوردى و گيلانى و خمينى و خامنه اى. اين دولت اينها بود. خمينى، که اسمش بايد بعنوان يک مرتجع جلاد و جنايتکار عليه بشريت در سينه تاريخ ثبت بشود در راس اين حرکت بود و کل اين جماعت دنبالش سينه ميزدند.

فکر ميکنم که خيلى مهم است مردم ايران آن تاريخ را ورق بزنند، اين آدمها را در اين بيست سال مرور کنند، و بخصوص ماهيت اختلافات امروز اينها را بشناسند.

در مقطع ٣٠ خرداد اينها با هم اختلافى بر سر اين نداشتند که حکومت اسلام را با کشت و کشتار عليه آزاديخواهى مردم سر پا نگه دارند. اينکار را کردند. الان هم، تحت شرايط متفاوتى تلاش شان همين است. ميخواهند حکومت اسلام را در مقابل آزاديخواهى مردم سرپا نگاه دارند.

راديو انترناسيونال: آيا ميشود گفت که باين ترتيب دوم خردادى ها از سياست خودشان در ٣٠ خرداد پشيمان هستند و فکر ميکنند بايد طور ديگرى عمل ميکردند؟

منصور حکمت: ابدا. دوم خردادى ها الان خودشان با افتخار به شما خواهند گفت که همان ٣٠ خردادى ها هستند. از ٣٠ خرداد ابراز پشيمانى نميکنند، البته بعدها در دادگاه هايشان خواهند کرد، ولى الان نميکنند. الان کارى نميکنند که از "خوديت" خودشان کم کنند. ٣٠ خرداد نهايتا همان شاخصى است که خودى و غير خودى را تعريف ميکند. تعريف خودى کسى است که از "نظام" در مقابل مخالف دفاع کرده است و ٣٠ خرداد مهمترين مقطع اين پديده است. ٣٠ خرداد مقطع تولد جمهورى اسلامى است. اگر کسى از اين جماعت عليه ٣٠ خرداد بايستد دارد از جرگه خودى ها پا بيرون ميگذارد.

بنظر من دير يا زود، و خيلى زودتر از زمانى که سران حکومت فکر ميکنند، محاکمات آزاد مردم براى رسيدگى به جرائم ضد بشرى اينها شروع خواهد شد. اينها کسانى نيستند که بتوانند پول هايشان را بردارند و بروند لس آنجلس. سر و کارشان بسيارى از اينها دير يا زود به محکمه هاى مردم ميافتد. يکى از قلمروهايى که بايد در اين دادگاهها به آن پرداخته شود، ماجراى ٣٠ خرداد است و اينکه هر کدام از اين افراد در مورد آن تاريخ چه ميداند، در آن تاريخ چه نقشى داشته، و چه چيزى را ميتواند علنى و افشا کند و از درد آن فاجعه تاريخى براى جامعه کم کند.

راديو انترناسيونال: حزب کمونيست کارگرى يک کمپين افشاى واقعه ٣٠ خرداد و گراميداشت جان باختگان ٣٠ خرداد سازمان داده است. هدف از اين کمپين چيست؟

منصور حکمت: فکر ميکنم ٦٠-٧٠ درصد مردم کسانى هستند که ٣٠ خرداد را يادشان نيست. ولى اين مقطع مهمى در پيدايش جمهورى اسلامى است. ما ميخواهيم اين را به نسل امروز در ايران و جهان يادآورى کنيم که جمهورى اسلامى که امروز سر کار است محصول يک جنايت بزرگ ضد بشرى است. اين اولا بايد بخاطر بيايد، ثبت باشد، گفته شده باشد، و افشا بشود و فراموش نشود.

ثانيا اين آدمها هنوز در صحنه هستند. همان آدمهايى که ٣٠ خرداد ٦٠ به بعد آن قتل و جنايت را سازمان دادند هنوز سياستمداران آن کشورند. وکيل مجلس اند، در کابينه اند، رئيس قوه قضائيه اند، رهبرند، رئيس ارتش اند، سران سپاه پاسداران اند. نبرد با اينها ادامه دارد. پرونده اينها نزد مردم مفتوح است، پرونده عاملين جنايت ٣٠ خرداد. اينهم يکى از عرصه هاى مبارزه عليه حکومت اسلامى، عليه بنيادهايش، عليه شخصيت هايش از خمينى و بهشتى تا خاتمى و خامنه اى و رفسنجانى و گيلانى و همه کسانى است که در اين روند نقش داشته اند و اين بخشى از جدال ما با جمهورى اسلامى است.

در گراميداشت ياد قربانيان سى خرداد

اصغر کريمى

١٥ ژوئن ٢٠٠٠ (٢٥ خرداد ٧٩)

٣٠ خرداد سال ٦٠ نطقه عطفى در تاريخ ايران و شروع يکى از خونين ترين سرکوبهاى قرن بيست است. يک نسل کشى عظيم توسط حکومت اسلامى براه افتاد تا مردمى را که عليه استبداد شاهى براى رسيدن به آزادى و زندگى انسانى انقلاب کرده بودند سر جاى خود بنشانند. ماشين سرکوبى بحرکت درآمد تا جنبش پر شور شورايى و اعتصابات و اعتراضات فزاينده کارگرانى را که پا به ميدان گذارده بودند تا جامعه اى انسانى و آزاد بنا نهند خفه کند. مردمى را که براى اولين بار امکان يافته بودند تا آزادانه در تشکلها و سازمانهاى دلخواه خود متشکل شوند به خون کشند و سکوتى گورستانى را بار ديگر حاکم گردانند. قتل عامى بزرگ براه افتاد.

محکومين به اعدام که از مقطع سى خرداد ١٣٦٠ در دادگاههاى چنددقيقه اى و يا حتى بدون هيچ دادگاهى تيرباران شدند کمونيستها بودند، مخالفين حکومت مذهبى بودند، فعالين گروههاى مخالف بودند، مجاهدين بودند، رهبران اعتصاب کارگرى بودند، زنانى بودند که اسارت و اهانت اسلامى را نخواسته بودند، و خيلى ها هم هيچکدام از اينها نبودند، در خيابان دستگير شده و صبح روز بعد بخاطر تشابه قيافه يا اسم و يا پرخاشى به پاسدار و بازجو، و يا بخاطر ظاهرى غير اسلامى، معصومانه اعدام شدند پير، جوان، نوجوان، زن و مرد. آنها که دستگير شده و زنده بودند سحرگاه هرروز با رگبارى که به سوى دوستان و هم سلولى هايشان شليک ميشد، بيدار ميشدند و تيرهاى خلاص دوستانشان را ميشمردند يک، دو، سه، ... صدوبيست و دو، صدوبيست و سه، صدوبيست و چهار و گاهى بيشتر و اين تنها در يک زندان. فردا نوبت تعدادى ديگر بود و پس فردا و پسين فرداها ادامه داشت. از سلولها جلو چشم دوستانشان عده اى را با مشت و لگد جداميکردند و ميبردند و اعدام ميکردند. و بعد با کاميون ميبردند در گودالى ميريختند. ليست تيربارانها از روزنامه ها اعلام ميشد تا همه عبرت بگيرند. آنها که دستگير نشده بودند به دنبال اسم خواهر و برادر خود، رفيق و همکار خود و همسر و معشوق خود روزنامه ها را ورق ميزدند، و يا از ترس خانه رفتن و دستگير شدن آواره خيابانها ميشدند و در آنجا توسط گشتاپو شکار ميشدند. خيلى هاشان ١٣ سال و ١٤ سال بيشتر نداشتند. و پدران و مادرانى که به ملاقات عزيزانشان ميرفتند، با ناباورى از اعدام فرزندانشان مطلع ميشدند. همانجا بايد پول تيرهائى را که به فرزندانشان شليک شده بود به نگهبانان ميدادند تا لباس آنها را تحويل بگيرند. حتى تجسم اينهمه قساوت ساده نيست.

امام جمعه ها و آخوندها روى منبرها رجز ميخواندند و با هر موج دستگيرى و کشتارى، سران و کاربدستان حکومت اسلامى خمينى و خامنه اى، رفسنجانى و نبوى، خوئينى ها و محتشمى، رضائى و خلخالى، موسوى و سرحدى زاده بعنوان فاتحان اين جنگ بر صفحه تلويزيون ظاهر ميشدند تا آمار پيروزيهاى حکومت اسلامى را در چشم مردم کنند. اين صحنه ها و اين دست هاى خونين هرگز فراموش نخواهند گرديد.

وزراى کابينه، روساى دادگاههاى انقلاب و زندانها، بازجوها، ساوامائيها و فرماندهان سپاه، امام جمعه ها و مبلغان و مجريان برنامه تصميم ميگرفتند، نقشه ميکشيدند، دستور ميدادند، ميگرفتند، شکنجه ميکردند، در تابوت ميگذاشتند، اعدام نمايشى و اعدام واقعى ميکردند و رجز ميخواندند. و بدين ترتيب در عرض چند سال بيش از صدهزار انسان معصوم را قتل عام کردند و چند برابر آنرا در سياهچالها زير شکنجه در هم کوبيدند. اوين و گوهردشت و قزل حصار به آشويتس و داخائو اضافه شد. پرده سياهى به روى جامعه کشيده شد و رسما و عملا شادى و خنده در مملکت ممنوع گرديد. پرچم پيروزى رژيم اسلامى بر مردم انقلاب کرده، بر کارگران و شوراهاى آنان، بر زنان، بر مردم تشنه رفاه و آزادى، بر کمونيستها و مخالفين بدين سان به اهتزاز درآمد.

و جنايت به همينجا خاتمه نيافت. اين تنها شروع دوران سياهى بود که دو دهه ادامه يافت. در اين مسابقه آدم کشى، پرونده دوم خرداديها و جناح راست به يک اندازه سياه است. ميزان اعدام و ترور و آدم ربائى در کارنامه اينها کوچکترين تفاوتى با هم ندارد، به يک اندازه در آنچه روز سى خرداد کردند، در آنچه به سر صدها هزار زندانى سياسى آوردند، در سرکوب مستمر و خونين جنبش کارگرى، در ترورهاى خارج کشور، در قتل عام ها و سرکوب مردم کردستان و ترکمن صحرا، در سنگسارها و اسيدپاشيدن ها، در قتل عام چندين هزار زندانى سياسى در سال ٦٧، در جنگ ارتجاعى ايران و عراق که ٥٠٠ هزار کشته و يک ميليون معلول بخشى از "برکات" آن براى اينها بود و در هزاران جنايت هولناک ديگر در طول ٢١ سال گذشته شريکند. آنچه به سر کارگران و زنان آوردند کار مشترک شان بود. به يک اندازه به قانون اساسى کثيف و ارتجاعى اسلامى پايبندند، به يک اندازه ضدکارگر و ضدکمونيست اند، به يک اندازه دشمن آزادى اند و به يک اندازه در سرپا نگهداشتن اين ماشين جنايت سهيمند.

به اين ليست نگاه کنيد:

- جريان مجاهدين انقلاب اسلامى، يکى از ارکان جناح دو خرداد امروز، از خط امامى هاى دوآتشه و سازمانده سپاه پاسداران و کميته ها بود و بهزاد نبوى، سردار جبهه دو خرداد، رئيس اين قمه بدستان و سخنگوى دولت و معاون نخست وزير در اوج کشتار ٣٠ خرداد،

- محسن رضائى فرمانده سپاه پاسداران و مسئول مستقيم پيگردها و بگير و ببندها،- دانشجويان خط امام و سخنگويشان خوئينى ها دادستان دادگاههاى انقلاب اسلامى. اينها سهم زيادى در ايجاد اختناق و مشروعيت دادن به حکومت اسلامى و سرکوب داشتند،

- خلخالى حاکم شرع دادگاههاى انقلاب اسلامى، جلادى که آمار تيرباران کردنهايش را هم ندارد، - جلائى پور و گنجى و باقى و حجاريان و هادى خامنه اى، قاتل مردم کردستان، فرماندهان سپاه پاسداران و سازمانده ساواما و وزارت اطلاعات، "ولتر"هاى امروز دوم خرداد،

- موسوى نخست وزير و محتشمى وزير کشور آن دوران و اکنون مشاوران خاتمى،

- و شخص خاتمى وزير سانسور دوره رفسنجانى و هوادار پروپاقرص قتل عام فجيع سال ٦٧،

اينها شخصيتها و مهره هاى مهم دو خردادند که همراه با رفسنجانى و خامنه اى، لاجوردى و گيلانى، ريشهرى و ملاحسنى زير بيرق خمينى به صف شدند تا اين فجايع عظيم را طراحى کنند و با بيرحمى بى نظيرى به اجرا درآورند. به اين ليست ننگين صدها جنايتکار ديگر را هم بايد اضافه کرد. و اين همه داستان نيست. اينها پادوهائى هم داشتند که در مقطع سى خرداد ٦٠ کمونيستها و رهبران اعتصاب و فعالين سياسى را به سپاه و ساواما لو ميدادند و امروز تمام هست و نيست شان را فدا ميکنند تا سابقه سى خرداد را که سابقه خودشان نيز هست، از اذهان جامعه پاک کنند. اين جريانات حتى يکبار هم از روى اشتباه جانب مردم را نگرفتند.

در اولين روز سرنگونى اين حکومت، مردم ايران ياد قربانيان دودهه حکومت اين جانيان را، ياد بيش از صدهزار نفر که معصومانه در دادگاههاى صحرائى اينها تيرباران شدند، ياد صدها انسانى که بدست اينها در خارج از مرزهاى ايران ترور شدند، ياد هزاران زن و مردى که بخاطر دوستى و عشق ورزيدن قصاص و سنگسار شدند، ياد هزاران نفر که بخاطر گرسنگى و ناتوانى از تامين نان کودکانشان دست به خودکشى زدند و ياد هزاران نوجوانى که با کليد بهشت در گردن به روى ميدان هاى مين فرستاده شدند را در بزرگترين تالارهاى شهرها، در باشکوهترين مراسمها با حضور صدها هزار بازمانده اين قربانيان و با حضور هزاران انسان آزاديخواه از سراسر دنيا گرامى خواهند داشت. و همزمان تمام جانورانى را که حکومت خونين اسلامى را به مردم تحميل کردند و اکنون با چنگ و دندان از آن دفاع ميکنند در دادگاهى مردمى به محاکمه خواهند کشيد. اين عادلانه ترين، مشروع ترين و انسانى ترين خواست مردم ايران است. صدها ميليون نفر در سراسر جهان با شوروشوق محاکمه فاشيستهاى اسلامى را دنبال خواهند کرد و رسانه ها و دولتهائى را که مانع انعکاس اين حقايق بوده اند، محکوم خواهند نمود.

جنبشى که به خون کشيده شد امروز گسترده تر و ريشه دارتر از هميشه سربلند کرده است، جنبش رهائى زنان از هميشه نيرومندتر است، اعتراض راديکال جوانان دامنه و ابعاد عظيمى بخود ميگيرد، دامنه اعتراضات کارگرى وسيع و گسترده است و کمونيستها با برنامه و اهداف روشن، مصمم و قدرتمندتر از هميشه پا به صحنه گذاشته اند. جامعه ايران دارد اين حکومت سياه را از خود دفع ميکند و به گور ميسپارد تا يک زندگى انسانى را بنا نهد. راه فرارى براى جانيان اسلامى نمانده است. وحشتشان را نمى توانند پنهان کنند.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar