fredag 19 februari 2010

تلاش حقیرانه "نخبگان"

یاشار سهندی

شصت تن از نخبگان دانشگاهی، فرهنگی، مخترعین، مدیران شرکت های تجاری-صنعتی، هنرمندان و نویسندگانی که در کشورهایشان از شهرت و اعتبار ویژه ای برخوردارند، با نوشتن نامه سرگشاده ای خطاب به آیت الله خامنه ای، ضمن اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران، خواستار پایان دادن به "تجاوز به حقوق مردم ایران" شدند." این عين يك خبر در سایت "روز آنلاین" است. به گفته همین سایت این جمع در قالب گروهی با عنوان "رهبران جوان جهان" گرد هم آمده اند. این شصت تن، این رهبران جوان، این همه عناوین که در جملات فوق ذکر شده از خامنه ای که مردم در خیابان او را قاتل خطاب میکنند خواسته اند تا "رحم و انصاف" خود را به نمایش بگذارد و "از تمامی اختیارات خود برای پایان دادن به تجاوز علیه حقوق مردم استفاده کند." از میان این شصت تن، نام سه تن حداقل براي ما ايرانيان آشناست یکی خانم حقیقت جو، وکیل الرعایاي مجلس ششم اسلام، دیگری خانم شادی صدر فمنیست اسلامی و دیگر خانم انوشه انصاری، توریست فضانورد که یک قلم ده میلیون دلار خرج کرد تا به فضا برود و پی به عظمت خداوند ببرد. و افتخارش این بود که پرچم جمهوری اسلامی را بر بازو داشت. این شصت تن به گفته همان سایت نامه خودرا چنين پايان برده اند: " اعدام شهروندان را خاتمه دهید و به حقوق بنیادی مردم خود احترام گذارید تا اینکه ایران بتواند مورد احترام دنیا قرار گیرد و نمونه خوبی از روشنگری دین اسلام باشد". و اصل مطلب این است که این نامه برای این نوشته شده که ایشان خواسته اند " اعلام خطر" کنند. در همان سایت نیز مسعود بهنود، که به نظر من جایش در میان این شصت تن خالی است، در قصه پردازی دیگری، از خبرنگار جوانی که اکنون گرد پیری بر سرش نشسته و دنیا دیده شده است میگوید که به هویدا تذکر داده بود که شاه را حالی کنید که با مراسمات مثل شش بهمن دارید خودتان راگول میزنید. اما هویدا به هیچ گرفته بود. و اکنون نیز آن خبرنگار دنیا دیده، که خود بهنود باشد، تذکر میدهد که "تصمیم سازان" بهوش باشند و گول مراسمات خود فریبانه ٢٢ بهمن را نخورند. بهنود فکر میکند اگر کسی مثل هویدا که بنا به گفته بهنود روشنفکری برای خودش بوده و با ژان پل سارتر حشر و نشر داشته نصیحت آن خبرنگار جوان را گوش میکرد و به شاه تذکر میداد شاید آن انقلاب رخ نمیداد.

این شصت تن و آن یک تن دارند اعلام خطر میکنند؛ و به شاه که اکنون عمامه فقاهت بر سر دارد و انقلابي بسيار عظيم تر و عميق تر مقابلش سر بلند كرده است هشدار میدهند که رحم و انصاف به نمایش بگذارد قبل از اینکه دیر شود. ایشان از آن "رهبر فرزانه" میخواهند که روشنگری دین اسلام را به نمایش بگذارد. براستی که هیچ چیز تهوع آورتر از این نیست که بعد از سی سال حکومت جانیان اللهی باز این "نخبگان" دانشگاه دیده از رهبر آن دستگاه جهنمی میخواهند که "حقوق بنیادی مردم خود" احترام بگذارد. این شصت تن دقیقا از دیدگاه یک شاه و یک فقیه به توده مردم مینگرند و آن مردم را "مردم خود" فقیه و شاه میدانند و از آن شاه با جبروت و از نور خدا میخواهند که رحم و انصاف خود را به نمایش گذارد و با "رعیت"، با "عوام الناس" و "بندگان گناهکار خدا" مهربان باشد. این شصت تن به حوادث بعد از انتخابات اعتراض دارند، یعنی اینکه قبل از آن "آقا" با مردم خود مهربان بوده اما یکهو جن زده شده و دست به تعرض زده است. ( به احتمال زیاد آن جن "جنتی" نام دارد، چرا که بهنود در جای دیگری اشاره کرد بود اگر جنتی نبود جمهوری اسلامی مهربان بود!). آنچه اين جماعت نمي فهمند يا در مورد آن خودرا به نفهمي ميزنند اينست كه مشکل صرفا خود بزرگ بینی و نخوت شاه و فقیه نیست، مشکل این است که اساس این جامعه بر نابرابری است. نظم جامعه کنونی بر اساس استثمار كارگر و توده مردم زحمتکش بنیان گذاشته شده. مشکل صرفا بی رحمی شاه و فقیه نیست مشکل بی رحمی نظامی است که توده مردم در آن انسان محسوب نمی شوند بلکه فقط و فقط نیروی کار هستند و بر سر در چنین جامعه ای نوشته شده تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد... دیکتاتوری شاه و فقیه برای حفظ همین بساط جهنمی است. و توده مردم به خیابان آمده همین سیستم را زیر سوال برده اند و اینرا آن شصت تن بعلاوه یک میدانند؛ شاه هم میدانست و فقیه مرده و زنده هم میدانند. اما کار بجایی رسیده نه "شاه خدابیامرز"، نه "امام قدس سره" و نه "خامنه ای رهبر" میتوانند جلو آنرا بگیرند. حال ملاحظه کنید که کار این " نخبگان دانشگاهی، فرهنگی، مخترعین، مدیران " چقدر حقیر و بی مایه است، اگر نگویم جنایت کارانه است.*

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar