onsdag 3 mars 2010

مصطفی صابر: از ریگی تا اوباما!


mosaber

یادداشتهایی بر یک انقلاب (61)

"نقدی" هفته گذشته گفت: اگر "اوباما" هم به ایران بیاید مثل "ریگی" اعتراف میکند! البته بیانیه وزارت خارجه قرقیزستان مبنی بر اینکه هیچ فرد خارجی در هواپیمای قرقیزی نبوده، ماهیت مسخره و جعلی رجزخوانی های جمهوری اسلامی را بیش از پیش بر ملا کرد. اما این چیزی از اهمیت کلمات قصار سردار آدمخوار کم نمی کند. ایشان با زبان بازجوها داشت جواب نامه های فدایت شوم اوباما به خامنه ای را میداد و جوهر سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بیان میکرد. چیزی که یکشنبه گذشته توسط خامنه ای در دیدار با کارکنان وزارت خارجه به زبان دیگر و بطور مشروح مطرح شد: "سازش با آمریکا شکست است"، "دیپلماسی تعرضی"، "خاورمیانه اسلامی"، و نظیر این. معنی عملیش البته همان است که نقدی گفت: اجرای تمام کمال لمپنیسم اسلامی حاکم بر کشور در زمینه سیاست خارجی و دیپلماسی، عربده کشی های تروریستی از یکسو و تلاش برای بقاء از طریق معاملات کثیف و حقیر از سوی دیگر.

این دیپلماسی لمپنیسم اسلامی چیز تازه ای نیست. منشاء آن هم فقط تناقضات بنیادی جمهوری اسلامی، یعنی تضادش با نفس زندگی و دنیای معاصر و در نتیجه تقلای دیوانه وار برای بقاء نیست. بلکه بن بست ها و تناقضات آمریکا و غرب هم به آن میدان میدهد. بگذریم که این مومیای اسلامی را اساسا غرب در مقابله با انقلاب 57 و خطر رشد چپ و آزادیخواهی از قبر بیرون کشید. همه میدانند که اکنون غرب و آمریکا در بن بست همه جانبه ای در منطقه دست و پا میزند و مجموعا ترجیح میدهد که با همین جمهوری اسلامی کمی اصلاح شده کنار بیاید. و در عین حال نمی تواند! نمی تواند چون اصلاح جمهوری اسلامی تناقض در خود بود و هست. بویژه اکنون دیگر ابدا نمی تواند چون انقلابی عظیم جریان دارد و چنان جمهوری اسلامی را در چشم جهانیان رسوا کرده که هیچ کس نمی تواند کنار رژیم قرار بگیرد و رسوا نشود. همین انقلاب چنان جمهوری اسلامی را در هم پیچانده که دیگر امیدی به هیچ گونه تعمیر و نگهداری رژیم اسلامی از درون نیست. در عین حال غرب آلترناتیو حی و حاضر و قابل اعتمادی برای جایگزینی آن ندارد. یک کلاف سردرگم واقعی.

وقایع بعد از 22 بهمن این کلاف را بیشتر در هم پیچید. جمهوری اسلامی به زحمت خود را نگهداشت اما همه دنیا دید که یک جسد بو افتاده است. رفسنجانی این "مرد عبور از بحران" را، همانطور که احمدی نژاد در مناظرات انتخاباتی وعده داده بود، فی الواقع در بازار چرخاندند. اما با انجام این کار حکمت خود احمدی نژاد هم که زبان دراز آقا علیه رفسنجانی بود تمام میشود. اکنون از افتتاح قایق های قراضه نیروی دریایی تا توجیه کردن کارکنان وزارت خارجه تا سازمان دادن تظاهرات های ساندیسی همه و همه مستقیما زیر نظر خامنه ای است. احمدی نژاد عمدتا به رتق و فتق امور روزانه دولت مرده و طرح پا در هوای یارانه ها مشغول است. نه فقط موسوی و کروبی و خاتمی رسما "خارج نظام" تعریف شده اند، که با این کار اصولگرا ها هم بی معنی میشوند . یا باید مثل یزدی پای آقا را ببوسند یا اینکه جای چندانی در نظام نخواهند داشت. جمهوری اسلامی شده است نعره و باتوم و ساندیس و خامنه ای. به این دلیل است که بزرگترین شرکت بیمه دنیا روابط اش را با جمهوری اسلامی قطع میکند. چون می بینند کمترین تضمین سیاسی برای سرمایه گذاری نیست. برای همین است که لحن آژانس بین المللی اتمی تند تر میشود و تکاپوی غرب برای اعمال فشار و احیانا تغییر جمهوری اسلامی شدت میگیرد. در این متن است که رجز خوانی لمپنی و مسخره سردار معنی بیش از آنکه خود اندیشه کرده می یابد. زبان حال زار جمهوری اسلامی است.

و بالاخره چنین است که حکم انقلاب اجرا میشود. انقلاب فقط هنگام تظاهرات خیابانی جریان ندارد. وقتی هم که حاکمان از هر جنبده ای هراس دارند و برای پنهان کردن آن نعره میکشند، وقتی برای بقاء به جان یکدیگر می افتند و یکدیگر را سکه یک پول میکنند، وقتی که بخش های بیشتری از خود طبقه حاکمه آشکارا در برابر حکومت و رژیم وقت صف آرایی میکند، همچنان انقلاب است که حکم میراند. نه فقط حکم میراند بلکه شرایط را برای وارد کردن ضربات به مراتب خرد کننده تر بعدی فراهم میکند. (دوم مارس 2010)

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar